سلام و ارادت
قرار بودش هر روز بیام و ۵ دیقه اینجا بنویسم ولی بی حوصلی و دغدغه زیاد مانع ازین شد ولی سعی میکنم حداقل بیام ناراحتی هارو اینجا بنویسم تا خالی شم.
امروز یکی از همکارا با لحن خیلی بد و طلب کارانه ای باهام حرف زد؛ جوری حرف زد انگار خودش شاه و من نوکرش؛ باز اگه شاه بود میگفتم شاه بود دیگه...
ولی ایشون مثل خودم گارگر و دلم شکست و چیزی بهش نگفتم.
متاسفانه من ادمی هستم که اگه ناراحت یا دلم بشکنه چیزی نمیگم و میرم تو فکر همش و اون طرف از چشمم میفته و سعی میکنم ارتباطم رو باهاش کم کنم.