نمیدونم چی بگم بذار یکم روزم بگم که چجوری شروع شد: صبح خیلی ریلکس با اینکه کار داشتمبلند شدم و گفتم صبحونه چی بخورم؟ تنبلی کردم و چیزی حاضر نکردم و یه فتیر تو یخچال بود و با یه چایی ولرم خوردم که اصلا نچسبید اما با این حال خوردم چون گرسنم بود.
و بعدش رفتم دانشگاه تا ببینم چرا زنگ میزنم جواب نمیدن؛ دانشگاه بسته بود اما یکی داشت ماشین میشست بهش گفتم تعطیل؟ اونم گفت اره رفتن تعطیلات تابستانی و منم گفت یه شماره بدین زنگ بزنم و اونم داد.
بعدش به تته پته افتادم گفتم میخواستم بیام زنگ زدم و بعد با خودم گفتم الان با خودش میگه شماره داشتی چرا از من گرفتی... و عصر تو راه برگشت تابلو گربه گرفتم و خیلی قشنگه🤩