alireza eshagh
alireza eshagh
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

درد خاطرات| ۲۰۴۶(۲۰۰۲)

همه چیز از جایی شروع میشود که در حال و هوای عشق تمام شد. سوراخی بر درختان که انسان ها راز هالشان را در ان مدف،ن میکردند. اما این راز خود تاق ۲۰۴۶ است که نمود یافته و به نوع کل اثر همين راز است که گفته میشود و تمام منشود. راز بدامده از دردی عميق که اثار همچنان باقی مانده است. شاید ماجرا و داستان ظاهری اثر در سه زن تعریف شده باشد اما همه همان درد یکسان اند که داستان نویسی اش از یک نفر جذابیت تنش ان طور که هیچ گاه به میعاد نرسید در یک شخص که همان رفیق مشروب خوری هم هستند و در انتها عشق ممنوعه ای که بار جذاب عصیان مانند درد را باز میابد.

راز های گفته شده در اتاق ۲۰۴۶ انقدر سهمگین اند که کسی توان بازگشت از ان را ندارد . تنها یک بازگشت ان هم در شخصی با مجموعی از افسردگی و درد فراگرفته.

مکاشفه دوربین کاروای که حالا از خشکی و ثبات حال و هوای عشق در امده به دنبال هدفش انطور که اقای چاو همچنان به دنبالش میدود میرود. این اثر بر زیرپا گذاشتن هر انچه کلیشه در قبال زمان و مکان حال است بنیان نهاده شده و پایه هایش را پی ریزی میکند.مکان از انجایی زیر سوال رفته که همچنان که راهروهایی تنگ که عبور بیش از یک نفر را بر نمیتابند روایت عشق را بر عهده دارند اما همه قطار ۲۰۴۶ و خدمه ظاهر تکنولوزیک وارش انقدر انتزاعی اند که مامنی جز ذهن ندارند.

کاروای در حالتی بخته تر و همچنان بایبند به زیبایی شناسی خاص خویش از نقطه ای اثارش را شروع میکند که درد جدایی شروع میشود. انسان هایی سرگردان و اواره در عشق که به دنبال معشوق میگردند اما همیشه شکست خورده تا رازی دردناک داشته باشند.

رقص ارام بازیگران با تلفیقی از لطیف ترین موسیقی های کلاسیک کشفی است که کاروای از در حال و هوای عشق به بلوغش رسانده و به زیبایی بزرگش کرده است. عشق بازی ها زمانی که جز شهوت راهی نداشته باشند و از احساسات بست انسانی سخن بگویند راهی به دوربین کاروای ندارند. پیچ و تاب های بدن ها هنگام بازگو کردن راز های درد ناک به سوراخی که اتاق ۲۰۴۶ نام دارد انچنان در هماهنگی با پیچ و تاب های طبیعی حاله درخت گونه اطراف سوراخ است که گویی همه در کنار هم انچنان نسبت اشخاص با گذشته شان را عوض میکنند که جز سردرگمی و غم مقصدی پیدا نمیشود.این ها همه هاهنگ با سمفونی نوری است که در اتاق و مامن راز جریان دارد عمل میکنند.

عشق در ۲۰۴۶ ترکیبی از هوس بازی ها و جدایی های fallen angels و قواعد سفت و سخت در حال و هوای عشق است . انچنان که در زمان عشق بازی های حیوان مانند و بی وابستگی انسانی به غریزه انسان ها از همیشه بیشتر نزدیکیم اما در نمود های منطقی گذشته دردناک چیزی جز خرد ارسطو مانند نمی بینیم. خردی که از عشق سرشار جلوگیری کرده و درد را نشان میدهد.

درد همان طور که در حال و هوای عشق اما بسیار گذشته تر از ان در ۲۰۴۶ نمود یافته، گذشت ها و جدایی ها با کنایه امیز ترین شکل و با شانس و بازی صورت میگیرد و به سرعت بی هویت می شوند. دیگر درد انطور که در تک تک دقایق حال و هوای عشق با صدای بسته فریاد زده میشد یا انطور که در fallen angels دیوانه میکرد نقشی ندارد. فقط به فراموشی ظاهری سپرده میشود تا بعدها در سوراخ و اتاقی دوباره از نو زندگی شوند و به طرز رقت انگیزی برای تمام شدنشان التماس شود.

کاربرد درد دیگر فقط نشان دادنش نیست بلکه مواجهه ای با دلتنگی ها و تنهایی هاست که از طیق موتیف های تکرار شونده دراماتیکی به حقیقت میپیوندند. موتیف هایی وام گرفته شده از اثار قبلی و اشاره شده در همین اثر.همچون نقش بازی کردن هایی که این بار از سطح ۲ نفر فراتر رفته و در جهان و صحنه ای بزرگ تر بازی کردن را به تصویر میکشد.این موتیف ها و بازنمود های داخل اثری شبکه ای همانند همان قطار های خیالی فیلم پدید می اورد که جهانی یکتا و مخصوص میسازد. غیر از نماهای قطار ذهن، نماهایی که در تا کسی ، هتل و داخل اتاق ها گرفته میشود همه تکرار و بازنمایی خویش و اثار پیشین اند.پشت بوم محلی است که جدایی ها هضم شده و در کنه ذهن جا خوش میکنند تا بهتر فراموش شوند و گذر از مراحل سخت به سرعت امکان پذیر میشوند.

برخلاف ان که در مرحله گذر از درد اغراق شده و سریعش کرده ، مواجهه آنی با عشق و درد در بستر عشق بازی ها و نگاه های خیره اش که هیچ گاه چشم ها در حین ان بسته نمیشوند و سیگار کشیدن ها به طرز تفریط شده ای کند است و مواجهه را ارزش زیبایی شناسانه میدهد. مواجهه ای بس انسانی که بستر مناسبات را در طول زمان بارها باز تعریف میکند .نگاه های خیره هنگام هم اغوشی انگاه مفهوم میابند که در بستر جاسوسی حسدورزانه و با حسرت جریان میابد. نگاهی که میتواند با به هم ریخته شدن وسایل خونه از جنب و جوش همسایه نیز میسر شود.

تن و زبان شخصیت ها هم دیگر ان قواعد سفت و سختی که بر جامعه هنگ کنگ در حال و هوای عشق را نمیشناسد. در ازادگی و کش دارگی اش به حدی اغراق شده تا هنگ کنگ بعد از شورش را نمایان باشد. تاریخ ها و مکان هنگ کنگ در ۲۰۴۶ و نزد کاروای جز کارکرد سیاسی ، هدفی ندارند . انطور که نمیتواند جدا بودنش از جامعه را بدست اورد.اما وابستگی اش به هنگ کنگ در همین حد تمام میشود و در ادامه هرچه که در فیلم جریان دارد انقدر جهان شمول و انسانی است که ازادگی مولف را اعلام میدارد.

تمام نور ها و تمام رنگ ها فقط از مجرایی سبز و قرمز رد میشوند و وحدتی عرفانی به اثر میدهند. خامی و شهوت و هوس و بلوغ تمام ان چیزی است که در مناسبات عاطفی مرد با سه زن دیگر اتفاق می افتد و همه در گذشته غم انگیزش در یک شخص تجلی میشده است.

شاید ۲۰۴۶ در بستری روایی از در حال و هوای عشق شروع شده و روایت شود اما تمام خطوط قرمز حاکم بر نسبت های انسانی اثر قبلی را میشکند و زمان را هم به کلی جابه جا میکند.

با تشکر

امضا :علیرضا

شرقعشقجداییعلاقهسینما
علاقه مند به سینما و فراتر از آن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید