alireza eshagh
alireza eshagh
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

رستگاری حقیقت|titane 2021

تیتان یک اثر مذهبی است . مذهبی که از نسبت زدایی از انسانیت و احساسات انسانی منشا گرفته و موجودی متافیزی و جدید را به نسل انسان معرفی میکند. موجودی خارق العاده و حاصل هم بستری با تمام چیزی که مدرنیته را تشکیل داده است . از همان ابتدا که این هم بستری بین دو موجود برای نسلی تازه شکل میگیرد تمام اتفاقات خشن و بعضا تهوع اوری که رخ میدهد بر طبق منطقی کنش برانگیز معنا می یابند. چنین اثری نیاز به شخصیت پردازی صنعت سینمایی ( و نه هنر سینما)هالیوود به همان شکل سنتی و با داستان گویی صرف و تعلیق های بر امده از دوز و کلک های نویسندگان این صنعت ندارد. این اثر تماما به سمت هنری بودن سیر میکند. به سمت مکاشفه حقیقتی بر نسبت جدیدی که بین انسان و محیط اطرافش به خصوص پس از این پیشرفت های سرسام اور پیش میرود. تغییر نسبت بین مواد و مصالح درست همان خط جدا کننده سینما به عنوان هنر از صنعتی است که روز به روز بیشتر به تمام المان ها و مفاهیم هنری دست درازی میکند.

دوکورنائو این مسیر را درست مثل اثر قبلی اش ، خام از یک تصادف شروع می کند. این تصادف دقیقا همان بنیان هنری است که سالها قبل نمایشنامه نویسانی مانند بکت و پینتر در اروپا شکل داده اند. متون مدرنی که خود برامده از مذهب زدایی پرسرعت قرن ۱۹ و ترس از جنگ قرن ۲۰ بودند.تصادف وقتی این چنین هنرمندانه جوانه اثری هنری را ذره ذره می افریند و تصادفات دیگری آن را مهربانانه میپرورانند دیگر شخصیت پردازی و داستان گویی پشت سر گذاشته می شود. این تصادف ها برای خلق عطفی است که نه زمان اهمیت داشته و نه مکان معنای خاصی دارد. عطف را نمیتوان لحظه ای نامید زیرا هر چه که هست فراتر از زمان است و نمیتوان جایی نامید زیرا در هیچ مکانی نمی گنجد. تصادف شروع کننده اثر این بار برخلاف خام ، تصادفی اینده نگد نیز بلکه مستوجب تلفیقی در هویت و منشا انسانی است تا قدرت گرفته و ان را به سمت همبستری با منشا سوق دهد. این عضو ناخوانده ای که دیگر عضوی از بدن الکسیا شده است وارد شدن ذره ای از انسان را دیگر نپذیرفته و همه را انقدر پس میزند تا همه را از دم تیغ بگذراند.عطف خود الکسیا ، تیتان و موسیقی اش است . این عطف همان رستگاری است که همسرایان مدرن در موسیقی زیبای با یکدیگر در گوشمان نجوا میکنند . رستگاری از محیط و صنعت به سمت حقیقتی هنری.

این تغییر نسبت اما باید در مسیری ادامه یابد تا همه چیز تغییر کند. الکسیا در مسیری قدم بر میدارد تا هرچه معیار زیبایی شناسانه انسانیت است تغییر کرده و اصول جدیدی عرضه شوند و معنا یابند. مادری که هیچ زیبایی انسانیتی ندارد منزجر کننده ترین زایمانش را با پدری دروغین انجام میدهد. انی اوج همه تلاش مولف برای خلق دنیای جدید و منحصر به فرد است که ظهور یافته است .

الکسیا که مادر نسل جدید است و حضورش برای این مذهب مانند خدایی سرمنشا همه چیز معنا دارد گویی از بهشت عدن مدرنی هبوط یافته است. دختری به ظاهر ارام به سبب عصیان وتصادفی که در پی دارد به هبوط و درامیزی با محیط محکوم می شود. بدین سبب تمام ارتباطش را با ان بهشتی که در ان بوده است را از دست میدهد. دیگر نه خانواده ای دارد و نه معنایی از محبت انسانی درک میکند. هر کسی که مقداری از محبت انسانی با او داشته باشد عاقبتی جز مزگ ندارد زیرا هدف این مادر مقدس نه انسانیت بلکه قدم گذاشتن برای رسیدن به جهانی فراتر از ان است .

اولین قدم های الکسیا جوان و محلی که مقدمات ان ایین اصلی فراهم می اید همچنان در همان محلی است که انسان ها بی هدف به برقراری ایین وار مراسمی مقدس به دور ماشین ها می رقصند و گویی ماشین ها را زیر نور های نئونی جذاب می پرستند. در چنین ایینی درست همان طور که از زمان دیونیزوس رسم بوده رقاص های خدایان محلی برای ارضای شهوت نبوده و بینندگان فقط میتوانند با چشم از ان ها بهره ببرند. این اتفاق درست در صحنه ای که یکی از بینندگان جسارت به خرج داده و از حدودش خارج می شود جلوه میکند. این بیننده خاطی دیگر نمیتواند در مراسم بماند و باید اخراج شود.

جلوه رقاص ها و بینندگان و خدایان نیز مراسم و ایینی مدرن را نمایش میدهد. دوکورنائو به هیچ عنوان سعی نمیکند که در مراسمات گذشته تحقیق و تفحصی کند که جمله ای تک خطی به نتیجه برساند. بلکه دنیایی جدید خلق میکند. اگر هنر به راستی در پی ایجاد چنین چیزی.و کشف حقایقی ورای حقایق موجود عمل نکند که جز سرگرمی نمیتوان به ان عنوانی عرضه داشت.

این رقص(رقصی تماما اروتیک ) در مراسم اتش نشانان نیز بار دیگر تکرار شده اما این بار بالغ تر دیده می شود و برخلاف دفعه گذشته جامعه بیننده توانایی پذیرشش را نداشته و با نگاهی رقت بار به ان می نگرند. اما باز هم این رقصی که بر فراز یکی از خدایان و در واقع ماشین اتش نشانی صورت میگیرد مستوجب دومین همبستری بین مادر مقدس و نماینده ای از نسل پدر می شود. هم اغوشی که این بار میلاد نسل جدید را باعث شده و دلالت میکند. این دلالت دیگر نه ان زرق و برق هم اغوشی اول را دارد نه ان غریبگی و مقدمه اش را . الکسیا در غیر انسانی ترین و عریان ترین وجه خویش با ماشینی ارتباط میگیرد که به ان جلوه ماشین مبدا نیز نیست.

این ارتباط زدایی با انسان هرچه بیش میرود شدید تر می شود. از ابتدا نیز تمام مقتولین الکسیا در صورتیی کشته می شوند که هیچ خونی که بر خلاف خام ( اثر قبلی مولف) ریخته نمی شود تا ترحمی برانگیزد . همه در دم یا در سریع ترین وجه کشته می شوند و انقدر ها توانایی دفاع از خویش ندارند. درست مانند اخرین ادم خواری در خام که در خواب و بدون کوچک ترین مقاومتی صورت گرفت.

معنا زدایی از انسان نه فقط در ان ناخالصی که جلوه ای غده مانند به سر الکسیا داده بلکه باید جلوتر رود . الکسیا در میابد که دیگر به شکل انسانی اش پذیرفته نخواهد شد به همین دلیل بیشتر باید ناخالصی اش را بروز دهد. در همین راستا در شکنجه ای دردناک که حاصل عصیان شیرینش است تغییر شکل داده و دیگر انسان نیست .

پذیرفته شدن این ناانسان یا تیتان خلق شده نیز باید توسط دایه ای صورت بگیرد که خود نیز رنگ و بویی از انسانیت ندارد. تنها جلوه ای که از انسانیت در کاپیتان یا خدای اتش نشانان مانده توهم نجات پسری است که در سوگش انسانیتش مرده.این خدا نیز تا زمانی که به طور کامل از انسانیتش و فردیتش جدا نشده باشد لیاقت هم صحبتی با مادر مقدس را ندارد. شاید همین موجب این می شود که از این نسل جدید در غیاب مادرش پرستاری کند. نجوای محبت امیزش در گوش نوزاد به دنیا امده زیبا ترین تغییر ایینی در اثار قرن ۲۱ میتواند نام بگیرد.

تمام مولفه های مذهبی نام برده اعم از عصیان ، بهشت ، خدا و مسیح تنها بخشی از ارجاعاتی است که همزمان با اینکه سعی در مذهبی کردن اثر دارند اما همانند در انتظار گودو از ان هم فراتر می روند. در در انتظار گودو نیز گودو میتواند خدا باشد ، مسیح نام گیرد یا راه نشان خدا باشد . اما همه این نام دهی ها فقط سطح این شاهکار بکت را پایین می اورند. در واقع این مولفه ها استفاده شدند تا فرمی خلق کنند برای حقیقتی والا تر از ارجاعات عامه پسندانه یا نقد های تند و تیز انقلابی که هیچ کدام جز مصرف اقتصادی و صنعتی محلی از اعراب ندارند. تیتان نیز همین است . تیتان نیز نسبتی جدید بین انسان و محیط ماشینی و فلزی خشک و بی روحش خلق میکند بی انکه اسیر احساسات انسانی ، ناله های عامه پسند و چپ گرایی ( که نظیرش را جدیدا در مضخرفی بنام اسکویید گیم دیدیم)و داستان گویی صنعت سینما شود. ایا کسی که بکت را درک کرده میتواند امروزه اذعان کند که بکت در شاهکار هایی مانند در انتظار گودو و دست اخر شخصیت ها احساساتی انسانی اسیرشان کرده؟ تصادف همین گونه است که هنر جدیدی را رقم میزند.

جسارت دوکورنائو برای خلق اثری که حتی بسیار بیشتر از خام در عطف سیر میکند را باید ستایش کرد. اینکه برخلاف اثر قبلی خود به جذابیت های ترس تن نداده و از فردیت و دغدغه هایش نیز به همان طریق عبور کرده است . او حتی مانند گاسپار نوئه به جذابیت های اروتیک نیز انچنان تن نمی دهد که اثرش را بر ان پایه اعتبار دهد. در تیتان اعتبار با فرم است . این فرم خلق شده نیز به سبب هویت مستقل خویش نیز نمیخواد فریاد محتوای انسانی اش را در گوش سینما داد بزند.

با تشکر

امضا:علیرضا

سینمافرانسهنئوننورمذهب
علاقه مند به سینما و فراتر از آن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید