alireza eshagh
alireza eshagh
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

میز بدون نقد؛ پیرو خله 1965

زندگی... آزادی ... طعم تلخ ... گدار در شاید فلسفی ترین ساخته اش شاهکاری خلق کرده که هر سکانسش یک کلاس کارگردانی است. پیوستگی در اثار گدار با وجود رهایی بازیگران ، حرکات و دیالوگ های بسیارشان و یا حتی جامپ کات های زیادی که استفاده میکند ، خدشه دار نمیشود و از همان اول فیلم با بیننده هستند . یک نگاه به تیتراژ فیلم بیندازیم. ذره ذره و به ترتیب اسامی بازیگران و اسم فیلم پر میشود ، دقیقا شبیه خود فیلم که کم کم میفهمیم اوضاع از چه قرار است و از آن لذت میبریم.در هر اثر گدار نکته ای و یا تجربه ای نهفته است که به خوبی هم از پس آن برمی آید . این بار نوبت بازی با رنگ است .آبی ، قرمزو سفید . در صحنه اول دختران ورزشکاری را میبینیم با لباس سفید و نمایان کننده آزادی در حال بازی تنیس. همزمان پیرو (فردیناند) رو میبینیم که توضیحی از نقاشی بنام ولاسکز میخواند و کتاب های هنری میخرد. از همان ابتدا در بند است . در بند فرم ، فلسفه و هنر . در توضیحات ولاسکز میخواند که فضایی مانند غبار همه چیز را فرا گرفته که و تمام زندگی غمگین نقاش را در بر میگیرد. این دیباچه نمایان تمامی اتفاقاتی است که پیرو در ادامه با آن سروکله میزند.ابتدا پیرو در حمامی است سرشار از رنگ سفید ، هنوز فرم او را فرا نگرفته و هنوز ازاد است. کتابی سفید در دست دارد و جرقه های هنر در ذهنش شکل میگیرد.این جرقه های فرم (رنگ آبی ) به شکل دختر کوچکش به سمت او می اید تا قسمتی از متن که بیشترین تاثیر را بر پیرو گذاشته بازگو کند . گدار در شکل دهی به میزانسن در این فیلم در اوج خود است . زیبا تر از این شاید نمیتوانست با رنگ بازی کند. همسر پیرو در ابتدای فیلم رنگ صورتی به تن دارد ، در اتاقی با دکوراسیون آبی و خانه ای با دیوار های سفید. تک تک این اتفاقات با بیننده حرف میزند و برایش فضا سازی میکند. پیرو اشکارا دارد در هنر غرق میشود . پس از بحثی به ظاهر سطح پایین که پیرو برای ادامه نیافتنش تن به درخواست زنش میدهد به سمت یکی از دوستانش رفته و با او از شخصی بنام بالزاک حرف میزند . کسی که سمفونی پنجم به سرش زد (همزمان این سمفونی پخش میشود) و انگار خود پیرو است.

فیلم های گدار از دو بخش مهم تشکیل شده اند که برخلاف سایر کارگردانان تقریبا روند متفاوتی را در پیش میگیرند؛ تصویر و سخن. تصویر در این فیلم به معنای واقعی کلمه روایتی دراماتیک است . تماما اگر صدای بازیگران را ببندیم میتوانیم با تفسیر میزانسن چیده شده به روند روایت فیلم و مقصود کارگردان برسیم . اما پس دیالوگ چه؟ در حالیکه فیلم های این کارگردان به نسبت در لیست اثار پر دیالوگ قرار میگیرد. دیالوگ ها روند دیگری دارند. هرچقدر که تصویر روند روایت کلاسیکی دارد ، دیالوگ وجهه مدرن به خود میگیرد. این تفاوت فقط در این فیلم او نیست ولی در این فیلم به اوج خودش میرسد(کما اینکه در فیلم نام کوچک کارمن هم روند همین است ولی جدایی به این شدت نیست ) . این مدرن بودن متن و فیلم نامه به نوعی تحت تاثیر مدرن نویسان بزرگ فرانسوی مانند ساموئل بکت است که تاثیرش را بر سینما و موج نو به وضوح نشان داده است. در موج نو کارگردانان از فیلم نامه برای بیان عقاید فلسفی و دیدشان به جهان بهره میبردند و گدار هم سردسته این افراد است. فیلم نامه از ان جهت مدرن است که دیالوگ ها و موضوعاتی مطرح میشود که با بی ربطی تمام کنار یکدیگر قرار گرفته اند تا وقتی از بیرون نگاه کنیم و رشته نخ متصل را ببینیم. گدار بسیار از راوی استفاده میکند ، راوی ای که کشمکش های ذهنی پیرو در درگیری با فرم را روایت میکند و تصویر هم به نوعی دیگر روایت کننده ان است.

اما یکی از نقاط اوج این فیلم مهمانی سورپرایز در خانه اقا و خانم اکسپرسوبود. در این مهمانی همه در حال صحبت اند و رنگ هایی را عرضه میکنند . برخی همیشه آبی بعضی سفید یا قرمز. قرمز ها شور و شوق صنعتی دارند . منطقی و خطی فکر میکنند . پیرو راضی نمیشود . او برای این رنگ نیست.سبز ...کارگردانی امریکایی که سینما را در عشق به معنای غلطی عرضه میدارد . گدار در طعنه ای به هالیوود میگوید که فیلم هایشان تماما درباره صرف احساسات است. ذره ای از فلسفه ، جهان بینی و غیره ندارد . پیرو دنبال چیزی فراتر از ان است. در رنگ سفید با تم قرمز، همسر پیرو را میبینیم که با مردی دیگر عشق بازی میکند . پیرو در این اتفاق سفید است ، آزاد است و هیچ وابستگی به همسرش حس نمیکند. رنگ آبی احساسات است. احساسات صرف . در دیالوگی از فیلم پیرو از مارین میپرسد چه چیزی از دنیا را دوست دارد و او جواب میدهد درختان ، حیوانات و آبی اسمان . مارین در ان لحظه احساسات مطلق است . پیرو هم میگوید جاه طلبی ، امید و شکل حرکت اجسام . در همین هنگام مارین آهی میکشد و از تفاوتش با معشوقش سخن میگوید . تفاوتی که هرچه میگذرد بیشتر و بیشتر میشود تا ان هارا از هم جدا کند. مارین قبل و بعد از این صحبت با پیرو جمله هایی را تکرار میکند که تمام فرهنگ امریکایی و احساسات زده آنان را بازگو میکند. من هستم که چه کنم ؟ نمیدونم چکار کنم احساسات زده ها گنگند گم اند و در دنیای خویش سردرگم به دنبال جواب هایی میگردند تا با احساساتشان همخوانی داشته باشد .برگردیم به مهمانی...در رنگ بعدی زنی بدون لباس را میبینیم که از ازادی زنان حرف میزند درست شبیه سکانس اول فیلم که زنانی در لباس سفید ازادانه در پاریس مهد ازادی تنیس بازی میکنند. سفید هم مترادف ازادی است . در اوایل پیرو لباسی به تن دارد به رنگ سفید با کرواتی قرمز ... او ازاد و اندکی منطقی است ولی هرچه میگذرد او شاعر تر شده و لباسش هم ترکیب رنگ ها میشود . همزمان ابی است ، سفید است و قرمز را بیان میکند . او در اوج هنر خویش است و شاعرانگی اش را به اوج میرساند. درپایان مهمانی دقیقا پیرو به همین اذعان میکند: فرد باید فردیت خود را داشته باشد ... اما من حس میکنم که ترکیبی از ادم های مخلتفم.آدم های آبی(احساسات) به او میگویند که زیاد حرف میزند و ان هارا خسته میکند. خود او نیز این را میفهمد و در رنگ آبی از احساساتش حرف میزند: یک مرد تنها همیشه زیاد حرف میزنه

اوج بعدی وقتی است که همراه مارین در ماشین است. او آبی اش در اوج است و مارین قرمزش . چیزی که غیر از این صحنه در تمام فیلم برعکسش را شاهد هستیم. در این جا نیز شاهکاری از میزانسن رو مشاهده میکنیم. همزمان که دو نفر در حال حرف زدن هستند رنگ های آبی و قرمز و سفید از انان میگذرد و گویی که حرف بعدیشان را معلوم میکند و تفکراتشان نمایان میشود . این دغدغه خود گدار است ،مارین میگوید 115 نفر در ویتنام قتل عام شدند در حالیکه ما نمیدانستیم به چه فکر میکنند ؛ معشوقشان ، عشقشان یا چیز های دیگر. حالا نوبت دیدن تغییرات در پیرو است . دوربین فقط او را نشان میدهد در حالیکه مارین از بیرون کادر دارد با او حرف میزند او در پس زمینه ای از رنگ قرمز قرار گرفته که رفته رفته چراغ های آبی اش بیشتر میشود و از او میگذرند. دیالوگ عاشقانه ای که در پایان این سکانس گفته میشود همراه با خود نمایین هر سه رنگ اوج عشق در این فیلم است و هر دو در اوج انسانیتشان قرار دارند. آزاد ، منطقی و با قلبی سرشار از احساسات. آبی بودن ماریان در ابتدا پیرو را در برمیگرد ان های در خانه سرتاسر سفید قرار دارند و در ازادی مطلق اند اما پیرو این ابی بودن را دوست ندارد و در ادامه به همان رنگ خود برمیگردد .

این فیلم از لحاظ فرم در اوج است . اوج مطلق . استفاده زیبا و بی نظیر گدار از نقاشی ها و طرح های معروف همچنان به زیبایی به فرم کمک میکند و در اختیار ان است . همزمان که از طریق فرم و تصویر گدار روایت و این کشمکش درونی پیرو را نشان میدهد مانیفست و اعتقادات خود را نیز چه در قالب داستان و چه در قابل شعر هایی که پیرو میگوید بیان میکند. او به تندی به امریکایی ها که شروع کننده جنگ ویتنامند ، دولتمردان فرانسوی که جنگ الجزایر را برپا کرده اند میتازد و همچنان خود را در زمینه هنرمندان آگاه و دغدغه مند نگه میدارد و سینمای او ترکیبی بی نظیر از رسانه، هنر و سرگرمی است و گویا از این جهت هم در نوک قله قرار دارد. همان گونه که شکسپیر معاصر ، برتولت برشت نیز اعتقاد دارد ، اعتقاد به اینکه تئاتر و نمایشی که نشان میدهد برای ان است که بیننده را به فکر وادار کند.

حرکت بازیگران و به دنبال هم بودنشان در فیلم های گدار یکی از رکن های اصلی است . به عنوان مثال میتوان گفت در فیلم نام کوچک کارمن هم دو بازیگر بخصوص مرد به دنبال زن است و هر لحظه مانند حیوانی گرسنه تمایل دارد تنش را به آغوش بکشد . حرکات پیرو در این فیلم منحصر بفرد است که مسلما جز از ژان پل بلموندو بر نمی امد .او به طرز زیبایی از هر چیزی بالا میرود . گویی هنر مندی است که در اثری به اوج خود میرسد ولی این در اوج بودن طولی نمیکشد و پیرو از اوج با سرعت به زمین برمیگردد . هنرمندان همیشه در یک نوسان دائمی هستند . از این جهت هم انتخاب زیبای بازیگران را توسط کارگردان میبینیم که بهتر از ان را نمیشود تصور کرد.

در پایان این درگیری پیرو بین رنگ ها (که هر کدام نماد چیزی بودند) مارین و احساسات خود را میکشد در حالیکه مارین بر خلاف همیشه لباسی سفید با دامنی قرمز و منطقی به تن دارد . این غم انقدر پیرو را تحت تاثیر خود قرار میدهد که در اخر رنگ آبی و احساسات به تمام صورتش میزند و خودش را میکشد همچنان که میخواهد منطقی باشد و در لحظه اخر میگوید باید مرگ باشکوهی باشه و بنگ با بمب هایترکیب از رنگ قرمز و زرد میمیرد. بالزاک گویی خود گدار است که چنین سمفونی زیبایی از رنگ ها ، روایت و درام خلق کرده و بیننده را میخکوب سر جایش مینشاند.

در باره این فیلم میتوان روز ها و ماه ها به صحبت پرداخت و خسته نشد .مسلما متن 20 صفحه ای بنده برای این فیلم در این مجال نمیگنجد و سعی کردم خلاصه این شاهکار بی نظیر رو برایتان توضیحی دهم.

آزادی ... طعم تلخ

امضا : علیرضا


فلسفهرنگسینماگدارفرانسه
علاقه مند به سینما و فراتر از آن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید