علیرضا حاتمی
علیرضا حاتمی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

نگاهی به ضرورت وجود افراد ساختارشکن و حتی ناسازگار در سیستم‌های متوسط و بزرگ

با وجودی که تقریباً همه‌ی ما می‌توانیم به صورت حسی مفهوم سیستم را درک کنیم، اما عملا نمی‌توانیم یک روایت مشترک از تعریف سیستم در میان محققان و متفکران سیستمی بیابیم. همچنین همواره به دنبال افرادی که بتوانند سیستم ها را توسعه دهند می گردیم. اما وقتی نمی توانیم سیستم را به طور کامل درک کنیم باید دقیقا دنبال چه کسی با چه ویژگی هایی بگردیم؟

این مسئله را باید با توضیح برخی ویژگی‌های مشترک در تعریف سیستم‌ها آغاز کنیم که توجه به آن می‌تواند به فهم منظور من در تیتر این یادداشت، کمک قابل توجهی نماید.

ابتدا آنکه از اجزایی متفاوت تشکیل گردیده و دارای یک هویت قابل تشخیص شده است. این اجزا با هم تعامل دارند و بر روی یکدیگر تاثیر می‌گذارند. هر یک از اجزای یک سیستم را که انتخاب کنید، می‌توانید تشخیص دهید که بر روی کدامیک اجزای سیستم تأثیر می‌گذارد. همچنین با بررسی سیستم می‌توانیم بگوییم که آن جزء خود از چه بخش‌هایی از سیستم اثر می‌پذیرد. به گونه‌ای که تا وقتی تعامل وجود ندارد صرفاً یک مجموعه داریم و نه یک سیستم.

تا اینجا به نقطه ای کلیدی رسیده‌ایم که تعامل با اجزا موضوعی حیاتی برای ادامه فعالیت‌های یک سیستم است. بنابراین برای سیستم‌ها می‌توان از چیزی به نام رفتار حرف زد. زیرا تعامل باعث شکل گیری ساختارهای اطلاعاتی، فکری و در نهایتی تولید ارزش‌هایی جدید می‌گردد که در تمامی سیستم به صورت مشترک منتشر می‌گردد.

این رفتار، چیزی فراتر از ویژگی‌ها یا تغییرات یک بخش خاص است و از ترکیب تعامل همه‌ی اجزا تشکیل می‌شود.

سیستم یک واقعیت بیرونی نیست و برای کنترل ابعادش مرزی را برایش تصور می کنند و سعی می کنند تمامی آنچه سیستم به عنوان یک هویت قابل درک می سازد در چهارچوب این مرزها قرار داشته باشد.

همچنین سیستم‌ها الزاما دارای هدف مشخصی نیستند و می توانند در تولید و یا بازتولید خود نتایجی را شکل دهند که می‌توان به صورت برشی از آن سیستم قابل مطالعه دانست.

تعاملات باعث می‌شود جریان‌های شکل‌دهنده و تخریب‌گر که هردو به صورت همزمان در سیستم شکل گرفته‌اند – که امری ذاتی برای شکل‌گیری هرنوع هویتی است- به تعادل رسیده و پس از مدتی میل به ثبات پیدا می‌کنند. افراد و اجزای سیستم در این ثبات، آموخته شده و به این ثبات‌سازی کمک بیشتری می‌کنند.

حال این سیستم‌ها هرچند واقعیت بیرونی ندارند اما این تعامل و نحوه شکل‌گیری به آن‌ها اجازه می‌دهد در صورت برهم خوردن تعادل، همانند موجودی زنده در تعامل با سایر اجزا ، اجزای تخریب شده را بازتولید نماید. به عبارت دیگر سیستم‌ها با رسیدن به پایداری، مانع رشد خود می‌شوند.

این مسئله به دلیل تخریب های خلاق مداوم در سیستم های کوچک و ساده تر به چشم نمی‌آید. چرا که در چنین سیستم‌هایی، تعادل در عدم تعادل تعریف شده است و پیشروی اولویتی به مراتب مهمتر از پایداری دارد. اما در سیستم‌های متوسط و بزرگ که سازه‌های تجربه حجم بیشتری نسبت به تخریب‌های خلاق دارند، خلاقیت‌ها تحت فشار و واکنش‌های جدی سازه‌های قدیمی قرار می‌گیرند و می توانند به راحتی نادیده گرفته شوند.

از سوی دیگر سیستم هزینه‌های پایداری بسیاری را متحمل شده است و تمایلی به تغییر ندارد. حتی ممکن است اشتباهاتی کشف شده در آن به مدتی طولانی ادامه یافته و با حل شدن در ساختار زمان/فکر به عنوان بخشی از دستاوردها نیز تلقی گردند.

بنابراین باید به این نکته توجه داشت که از مسئولیت‌های راهبران سیستم‌های سازمانی –درصورت امکان- به کارگیری محدود و هدفمند افرادی است که با داشتن آگاهی و دانش کافی، ناسازگاری جدیدی را به سیستم تحمیل می‌کنند. حضور این افراد هرچند چالش‌ها و حتی تعارضاتی را به همراه دارد اما از به ثبات رسیدن کامل سیستم جلوگیری کرده و هزینه‌های آینده را که مبتنی بر رشد نیافتگی ناشی از تعادل است را تا حد زیادی کاهش می‌دهند.

پ.ن: من در این یادداشت برای تعریف سیستم از مطالب نشریه متمم استفاده کردم.

سیستمناسازگاریمدیریتتوسعه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید