AlirezaJatan
AlirezaJatan
خواندن ۱ دقیقه·۱۹ روز پیش

15 - اتاقی که رنگ و بوی سکون گرفته

واقعیت امروز اتاقم را که به من اجازه فکر نمی‌دهد را باید از چرخ تکرار ها درآورد و تغییرش داد.
وگرنه من در این اتاق و خانه ماندگار نخواهم بود، باید رفت . . .
اینجا که تنها، شده یادآور گذشته، یادآور الگو یکسان روزمردگی
وقتی می‌آیم اینجا، تمام خاطراتم با انرژی کمم می‌آید در ذهنم و مرا می‌کشاند
به همان مصیبت هر روزه، زندگی در این خانه
به تمام طرز نگاهم به شکاف ها
مرا می‌برد به سمت درد ها
نه سمت فعالیت
نه سمت حرکت
بلکه سکون.
الگو های گذشته تکراری
همان گذشته ای که مرگ است فقط در آن
و تلاشی است برای حیات، بقا
حفظ حیات ذهنی
نگاهم آزادانه می‌رود در این خاطرات یا به اجبار؟
رود خروشان وحشی می‌بردش یا میتوان چوبی، سکویی، جایی برای امان بردن پیدا کرد
می‌توان طور دیگر نگریست
فرصت ها تعدادشان کم شده
انگار تمام رخسار این اتاق را گرد و غبار سکون گرفته، پوشانده و خفه کرده.
تمام اجزای آن مرا می‌برد به سمت گذشته و الگو های شکست خورده
گیر در باتلاق سکون، اما . . .
"ساخته شده" سکون و باتلاق
نیست این برای من در اینجا
چه کنم چه کنم هایی که در هر لحظه در ذهنم پژواک می‌کرد و مرا
در زمان های بیگانه، پوچ و بی قواعدم می‌خورد، اکنون به پایان رسیده.
حال سعی دارم با جریان زندگی پیش روم
بگذارم همه چیز خودش برود رو به جلو، جریان داشته باشد
روز زندگی و جریان سرنوشت

رنگ و بوی جاری
رنگ و بوی جاری


هر چه به نظام خشک با قاعده های غیرقابل دست برد تبدیل شود،
همگام با ذهنی که خلاقیتش سرکوب می‌شود
تبدیل به مرداب و جریان گندیده ای می‌شود

تماشا ویدیو در یوتیوب :‌ بروس‌لی : درباره ماهیت زندگی

1403/4/18


زندگیسکونخستهدلنوشته
بیا هم دیگه رو پیدا کنیم ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید