همه مجنوناند و این وادی کسی لیلا نیست
عاشقانیم، و در این جمع، کسی لیلا نیست
همگی غرقِ طوفانِ بلاییم، ولی
باز میگوییم از عشقش، که این لیلا نیست
آن نفسهای رهایی که از عشق زدیم
همه بادِ هوس آمد، نه آن لیلا—نیست
صبحدم شد، همهی خلق به دنبالِ امید
لیک در شامِ غم ما، دگر آن لیلا نیست
در میانِ صفِ اهلِ صفا کس نگشت
همه گفتند به تکرار که این لیلا نیست
چشمها بسته، به ذکرِ لبِ لیلا گویند
کس ندید لیلا را؟ مگر او لیلا نیست؟
مجنون تبریزی