در انتظارِ چشمانِ سیاهت نشستهام
آری، من آن کشتیِ بر گِل، به راهت نشستهام
شب را به نورِ چشمِ سیاهت سحر کنم
کز شوقِ آن نگاه، به راحت نشستهام
سالهاست در پیِ تو بودهام و این زمان
رودرروی تو باز، به راهت نشستهام
ندانم از کجا و کی به دنیایم آمدی
اما من از ازل، به انتظارت نشستهام
مجنون تبریزی