در زمانی به سر میبریم که همه، دنیای خود را گم کردهاند، و انسانیت از یادشان رفتهاست.
در جایی از زمان قرار داریم که آدمی میداند انسانیت چیست، و چطور باید از آن استفاده کند.
اما با این حال استفاده نمیکند، چرا که اگر چنین کند، میان دیگران غریبه میشود. چیزی که هیچکس آن را نمیخواهد.
آدمها نمیخواهند برای یکدیگر غریبه باشند. از غریبه بودن واهمه دارند. پس ترجیح میدهند دیگر انسان نباشند.