یکی از اتفاقات جالب و عجیب و غریبی که مدام برایم رخ میدهد، این است که هرگاه به سراغ کتابی از کتابهای خواندهنشدهام میروم، آن کتاب دقیقاً مناسب روح من در آن زمان یافت میشود. چند ماه قبل، این قرعه به نام «روزها و رویاها» افتادهبود.
امروز که به قصد کتاب دیگری رفته بودم سمت کتابها، چشمم به آن افتاد و هوس کردم دربارهاش بنویسم، تا سهمی در صفحهام داشته باشد.
کتاب فوقالعادهی «پیام یزدانجو» ، با زبان ساده و در عین حال با پیچیدگیهای خاص و جذابش، روی فرازونشیبهای یک رابطه مانور میدهد. رابطهی دو نفر با اخلاق و رفتارهای کاملاً متفاوت. و همینطور دست و پا زدن در تلاطم انتخاب برای رفتن و ماندن، که تا پایان کتاب ذره ذره قوت میگیرد.
در قسمتی از آن میخوانیم:
« "دوستت دارم" : ابراز عشق ما به همین سادگی است، و به همین دشواری. ساده چون دو کلمه بیشتر نیست. دشوار چون همهی حسمان را باید با همین دو کلمه به مخاطبمان منتقل کنیم، بی هیچ قید و شرطی. "دوستت دارم" تنها بیان زبانی است که هر قیدی از قوت آن میکاهد و هر شرطی از شدت آن خواهدکاست. دو کلمهای که به لطف عریانی و ابهامشان مخاطب ما را بدون واسطه درگیر میکنند، مثل رازی که هیچ حدی از امید نمیتواند او را از عواقب افشای آن آگاه کند.»