دی گفت سعدیا من از آن توام به طنز
این عشوهی دروغ دگربار بنگرید
****
به راستی که مثلها و حکایات حکیمانه بزرگان، تاریخ انقضا و حد انتها ندارد. در کلاس ریاضی دوره راهنمایی، جملهای از زبان معلم ریاضیام بر تمام وجودم نقش بست. به عنوان دانشآموزی که به ریاضی علاقهای نداشت و جواب مسئلههایش منحرفتر از آن بود که با تمرین و تذکر هدایت شود و گوشهایش بستهتر از آن که به راه حل درست گوش بدهد، لاجرم معلم را لای منگنه قرار دادم تا از در فلسفه و جملات قصار وارد شود. وقتی گفت:«فهم مسئله، خود جواب است!» دیگر کرکره را بالا دادم و پرده را کنار زدم. او مرا با یک جمله به دام انداخت. و از آن لحظه و تا همین الان روز به روز بیشتر این جمله را درک میکنم. هرچند این داستان به علت بیعلاقگی، هیچ کمکی به درس ریاضی من نکرد اما چنان در واکاوی مسائل راهنمای من شد که تا ده نسل بعد از من را هم زیر دین آن معلم بزرگوار برد. از آن به بعد برای فهم و تحلیل یک مفهوم و ایدئولوژی، به تحلیل کلیدواژههای اصلی آن میپردازم. به عبارتی کلمات را نبش قبر میکنم. یکی از مفاهیمی که مدتها با همین روش به جانش افتادم،«آزادی بیان» بود. لذا بر این شدم تا آنچه از این کنکاش ساده نصیبم شده با اهل مطالعه به اشتراک بگذارم، شاید دریچهای را نمایان کنم و با نقدهایی که دریافت میکنم، دریچهای بر من نمایان شود.
در ابتدا باید آزادی بیان را درست بخوانیم. این عبارت از ترکیب دو مفهوم «آزادی» و «بیان» زاییده شده و پیوند این دو مفهومی جدید میآفریند. باید گفت آزادی بیانی که در دنیای امروز توسط رسانهها، دولتها و سازمانهای حقوق بشری ستایش و تبلیغ میشود و ضرورت وجود آن نقل محافل سیاسی و اجتماعی شدهاست، چیزی جز دروغ بزرگی که تا مغز استخوان رخنه کرده، نیست! اما چرا دروغ بزرگ؟
یکی از خواستههای همیشگی انسانها امکان بیان افکار و عقایدشان، در راستای اهدافی مانند تبلیغ افکار، اصلاح وضع موجود، مشارکت عمومی و یا براندازی و تغییر اندیشهی حاکم بوده است و همواره مورد توجه قرار داشته. حال اگر اهدافی که آزادی بیان برای رسیدن به آنها تلاش میکند، در پی وجود آزادی بیان محقق نشود، این آزادی و این بیان چه ارزشی دارد؟ جواب واضح است: هیچ! دروغ تاریخی از همینجا نشأت میگیرد. امروزه غالبا در جوامعی که آوازهی آزادی بیانشان تا کرهی ماه هم رسیده با پدیدههایی به نام «بیان عقیمشده» و «آزادی افسار گسیخته» روبهرو هستیم. درخت پر شاخ و برگی از باغ تمدن، که میوهای ندارد! این آزادی افسارگسیخته در پیوند با بیانی که حرفی برای گفتن ندارد، آزادی بیان را به وجود نمیآورد، بلکه خالق هیاهویی برای هیچ است. در جامعهای که گرفتار چنین پدیدهای شده، سالها بدون مانعی بر علیه چیزی مطلب مینویسند، کاریکاتور میکشند، فیلم میسازند، بیانیه میدهند، به خیابانها میآیند و در شبکههای اجتماعی اعتراض میکنند اما در نهایت آن چیز مثل روز اول سر جایش نشسته و به ریش این آزادی بیان میخندد. این هیاهو ثمرهای ندارد و چون آزادی وجود دارد و در این نوع آزادی هیچ حق مطلقی پذیرفته نیست و همه حق دارند، لاجرم گروههای مخالف به وجود میآیند، وحدت از بین میرود و لاجرمتر هر گروه بقای آزادی خود را در گروی پیروزی بر گروه مخالف خود مییابد و مخالف خود را در خود مییابد نه در بیگانه! به عبارتی بردهها برای آزادی به جان یکدیگر میافتند در حالی که اربابی که آنها را به بند کشیده در عیش و نوش به سر میبرد! جامعهای که بر علیه خودش قیام میکند! چون ارباب-که خود زنجیر است- آزادی را به بردهها داده از گزند این هیاهو در امان خواهد ماند!
بر خلاف تفکر غالب، آزادی بیان زمانی که با واکنش روبهرو نشود، محقق نشده و صدایش توسط گوشی که باید و آنطور که باید شنیده نشدهاست. این واکنش میتواند پاسخ نظری و عملی باشد یا سرکوب و خشونت! اما زمانی که واکنشی در کار نیست، یعنی گرفتاری در چرخهی هیاهو. هرچند همین آزادی بیان پوشالی هم وقتی بیانی بارور و تاثیرگذار پردهی گوش قدرت را بلرزاند، از پوسته متمدنانه و زیبای خود خارج میشود و آن را خفه میکند. البته این پوستاندازی بسیار نادر است، زیرا وقتی همه حق دارند و همه در حال سر و صدا هستند، آن صدای استثنایی هم توسط هیولای هیاهو بلعیده میشود و قدرت را دردسر نمیدهد.
میتوان اکثر جوامع امروزی را در این مبحث به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول جوامعی که پر از محدودیت است اما صداها در آن شنیده شده و با واکنش روبهرو خواهد شد. بخش دوم جوامعی که آزادی آرمانی در آنها وجود دارد و بیان در آنها عقیم شده و به مقصودی نمیرسد. در چنین جامعهای هیچ بنیادی تن به تغییر نمیدهد. به عبارتی میشود گفت آزادی بیان در این جامعه مثل آروغیست که بدن شما در اعتراض به گاز نوشابه پپسیمیزند اما این آروغ کارخانه پپسی را قلقلک هم نمیدهد! سالهاست فعالان حقوق زنان فریاد میزنند اما صنعت سکس روز به روز گستردهتر میشود. مردم در اعتراض به سرمایهداری به خیابانها میآیند اما همچنان در جمعه سیاه به فروشگاهها هجوم میبرند و...! در مقابل اگر یک جنبش، یک اعتراض و یک صدا قدرت را بلرزاند، قطعا تمام قوانین زیرپای قدرت له خواهد شد و آزادی به افسانه خواهد پیوست(از نمونههای تر و تازه این شرایط میتوان به دستگیری جولیان آسانژ و همچنین سانسور و سرکوبهای اخیر شبکههای اجتماعی در مواجهه با مسائل مربوط به تنشهای بین ایران و آمریکا اشاره کرد)!