چندی پیش یک بنده خدا آمد و با هم گپ زدیم. البته این بنده خدا واقعاً بنده خدا است. یعنی نام خانوادگیاش بنده خداست. از رفقای قدیمی ماست که در بین کتابها پیدایش کردهام. اهل تبریز است. دوران دانشجوییاش را در تهران گذراند. مدتی در کردستان بود و حالا ساکن بوشهر است. البته دیر یا زود به تبریز برمیگردد. حین گفتگو به موضوع پرحاشیه مصایب زندگی در تهران رسیدیم. از کودکی در مغز ما فرو کردهاند که تهران پایتخت و خیلی خفن است. امکانات و رفاه زیادی در آن وجود دارد. مهد اتفاقات خطیر و مرکز کسبوکار کشور است. ولی آیا واقعاً اینطور است؟! زندگی در تهران به شدت سخت و جانفرساست. امکانات کم و کار زیاد برای به دست آوردن حداقل امکانات. درباره عموم مردم صحبت میکنیم و با اقلیت کاری نداریم. مشکل مسکن، شغل، حملونقل، تفریح، امکانات و حتی حق اولیه داشتن هوا برای تنفس. با این وجود این حد از تمرکز و توجه به این پایتخت گرانقیمت عجیب است. توجه و تمرکز مسئولین هم شاید از این باور عمومی نشأت گرفته است. هرچند هیچگاه معنا و مفهوم عینی و دقیقی برای لغت پایتخت نیافتم ولی پایتخت است دیگر. آخرین تلاشم برای رفتن از این شهر مربوط به سالها قبل است. میخواستم دختری بیابم که ساکن تهران نباشد و با وصلت با آن خانواده در شهر دیگری ساکن شوم. اما خواست خدا چیز دیگری بود و دلم در مرکز شهر تهران، یعنی دقیقا تقاطع طالقانی و ولیعصر گرفتار مامان عباسآقا شد. البته معتقدم هرجا باشم، فرق چندانی در حال و روزم نمیکند. ۱۲ وقتی مصمم شدم یکباره از تهران بروم، پرستوها و پروانههای شهر و همچنین جوانههای وسط پیادهرو، آنهم در شلوغیهای گیج کننده هفتتیر باعث شد که با خودم بگویم تا وقتی اینها اینجا هستند پس من هم میتوانم جایی در آن داشته باشم. اما همچنان برایم رؤیاییتر بود اگر خانوادهام در شهر دیگری مستقر بودند. در این مدت در شهر پاتوقهایی برای خودم ردیف کردم تا بر مقاومت و طراوتم بیافزاید. پاتوقهایی که بیشترشان در ارتفاعات و رو به وسعت محدود این شهر قرار دارند. ولی واقعا باید پذیرفت که این شعار تبلیغاتی، که حالا ظاهراً در آن برای معرفی یک نرمافزار با کلمات بازی کردهاند، به صورت پیشفرض درست نیست. و اصلا کاملا غلط است. در تهران من، زندگی سختتر است. سختیای که بیهوده است و با سختیای که در معبد شائولین متحمل میشوی تفاوت دارد.
این متن خیالات کوتاه و درهمی بود که امروز با دیدن این تابلو در پایانه اتوبوسرانی آزادی به ذهنم خطور کرد.
#یادداشتهای_روزانه_یک_کتابفروش
یک #کتابفروش۲۴ساعته
۱۳ آذر ۱۳۹۹