a.rockab
a.rockab
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

جامعه ایده‌آل

همیشه به این موضوع فکر می‌کردم که برای ساختن یک جامعه ایده‌آل چه کاری از من برمی‌آید. مطمئن بودم که برای ساختن چنین جامعه‌ای باید از خودم شروع کنم. اما باید چه می‌کردم؟! آن جامعه که من هم قرار بود فردی از افراد آن باشم چگونه است؟! از قدمی به قدم دیگر پیش رفتم و در مسیر، ناگهان، خودم را میان کتاب‌ها یافتم. اوایل وقتی آقا مصطفی از آینده شغلی در کار کتاب صحبت می‌کرد، می‌گفتم آمده‌ام خود را در میان کتاب‌ها پیدا کنم. هنوز هم گرفتار خودم هستم و در میان کتاب‌ها. این یک بُعد از حضور چند بُعدی بنده در کار کتاب است. این حضور ابعاد زیادی دارد. گاهی از هر طرف که می‌روم به همین جا می‌رسم. جایی در میان کتاب‌ها. این بحث برای من خیلی مفصل است. کتابفروش بودنم فلسفه مفصلی برای خود دارد. همین‌طور دوچرخه سوار بودنم. همین‌طور ارتباطم با کوه و درخت و گیاه. حالا در یک کتابفروشی کار می‌کنم. هر روز صبح با دوچرخه خود را به کتابفروشی می‌رسانم و در یکی از سرسبزترین کتابفروشی‌های جهان، روز خود را سپری کرده و به خانه برمی‌گردم. هرچند این هرسه در حد لکه‌ای در دفتر زندگی‌ام نقش بسته‌اند و با ایده‌آل‌هایم فاصله بسیار بسیار زیادی دارند. اما همین بودن، حتی کم‌رنگ و مخدوش، مرا به ادامه امیدوار کرده است.


#خاطرات_روزانه_یک_کتابفروش

۲۸ فروردین ۱۳۹۹


آرمان شهرکتابگیاهدوچرخهکتابفروش
علی رکاب هستم، یک کتابفروش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید