از زمانی که کتابفروش شدم، خانواده برایم مفهومی گستردهتر پیدا کرد. مفهومی که حالا بعد از این سالها کاملا برایم واضح و روشن شده است.
علی رکابِ کتابفروش سه خانواده دارد.
خانوادههایی که هرکدام به تنهایی تمام ابعاد یک خانواده را در بر میگیرند:
وابستگیها، دلبستگیها، عشقها، تعهدها، مسئولیتها، دردها، رنجها، خوشیها، خاطرههای تلخ و شیرین، دعواها، مرافهها، جدلها، یاریها، دستگیریها، همدلیها، همدردیها، زخمها، سختیها، ساختنها، خراب کردنها، دلخوریها، قهرها و آشتیها و البته هویتها و اصالتها.
خانوادههایی با تمام جزئیات یک خانواده.
این سه خانواده برایم تبدیل به هسته مرکزی مفهومی به عنوان جامعه انسانی شدهاند.
کدام سه خانواده؟!
یکی از آن خانوادهها همان خانواده مرسوم است که به واسطه پیوندهای نزدیکتر خونی تعریف میشود.
خانواده دوم، همکارانی هستند که آرمانی با عنوان کتابفروشی ما را به هم پیوند داده است.
و سومی شما، منظورم کسانی است که در مشاغل دیگر «مشتری» نام میگیرند ولی من هنوز نامی برایتان نیافتهام.
امیدوارم بتوانم نقصهایم را برطرف کرده و لایق این هرسه خانواده باشم.
#یادداشتهای_روزانه_یک_کتابفروش
یک #کتابفروش۲۴ساعته
۲۹ اسفند ۱۳۹۹