بهش میگم:
چه قلعههای قشنگی درست کردی!
تو مهندسی؟!
یا معماری؟!
میگه:
من عباسم
عباس
راست میگه
اون نه مهندس و نه معمار
اون خودشه
هنوز هیچ شابلونی برای بودن نداره
هیچ چیزی نمیتونه هویتش رو تهدید کنه
هیچ اسمی، صفتی، حرفهای، نگاهی، باری، مسئولیتی، جایگاهی
مثل آب میمونه
در هر فرم و قالبی جای میگیره
و هیچ فرم و قالبی نمیپذیره
درعین این که خودشه میتونه هر چیزی باشه
یعنی هرچیزی شدن هویت خودش رو زیر سؤال نمیبره
مثل همین شنی که داره باهاش قلعه میسازه
شنه
هرچی بشه بازم شنه
و میدونه که شنه
یادش نمیره که شنه
شنه دیگه
دلم براش تنگ میشه
دوست دارم بهش یاد بدم که
هرچی شد و هرجا رفتی
خودت باش
عباس باش
عباسِ رکاب
اما خوب میدونم که این چیزا یاد دادنی نیست
پس فقط امیدوارم خودش باشه و بمونه
#یادداشتهای_روزانه_یک_کتابفروش
یک #کتابفروش۲۴ساعته
۰۷ تیر ۱۴۰۰