a.rockab
a.rockab
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

سفارش همسایه

امروز همکارم صدایم زد و بین پیام‌ها، پیامی را به من نشان داد. یکی از مشتری‌ها چند جلد کتاب سفارش داده بود و وقتی به مرحله ثبت آدرس رسیده، نوشته بود: ما همسایه شما هستیم. همین بغل، ساختمان سروش. اگر ممکن است خودم بیام کتاب‌ها را بگیرم یا شما برایم بیاورید. خیلی هیجان‌انگیز بود. از دیدن سفارش همسایه در میان سفارشات حسابی غافلگیر شدم. گفتم خودم برایش می‌برم و بردم. در ادامه برای این‌که دیگر نخواهیم برای مشتری‌هایی که تا کتابفروشی می‌آیند، توضیح دهیم که نمی‌توانیم در کتابفروشی به صورت حضوری میزبان شما باشیم، کاغد پرینت گرفتیم و به در ورودی و در خروجی و شیشه‌های فروشگاه چسباندیم. با این مضمون که نمی‌توانیم شما را در کتابفروشی بپذیریم و حضور ما داخل کتابفروشی صرفاً برای ثبت سفارشات غیرحضوری و ارسال است. شماره‌های ثبت سفارش را هم روی برگه‌ها، بزرگ و واضح نوشتیم. این‌جا بود که با پدیده‌ای عجیب مواجه شدیم. مشتری‌ها پشت در می‌آمدند. از همان‌جا با تلفن‌ها تماس می‌گرفتند. سفارش می‌دادند و به جای آدرس، مکان فعلی خود، یعنی جلوی در کتابفروشی را گفته و از ما خواهش می‌کردند که بعد از کارت به کارت مبلغ، در واقع سفارش خود را جلوی در تحویل بگیرند. این‌جا بود که ما می‌خواستیم بریم داخل قفسه‌ها و کنار کتاب‌ها نشسته و صدای کاغذ در بیاوریم. دیگر قفل کرده بودیم و به بن‌بستی فلسفی رسیدیم. البته ناگفته نماند حجم زیادی از مشتری‌های ما در خانه مانده و از طریق سفارش غیرحضوری کتاب‌های مورد درخواست خود را در خانه تحویل می‌گیرند. خُب این فرصت قرنطینه را باید غنیمت شمرد و البته در این حبس خانگی واقعاً کتاب‌ها به مثابه دروازه‌هایی برای سیر در دنیای گستردهٔ روایت‌ها، زندگی‌ها و قصه‌ها هستند. دروازه‌هایی به دنیایی واقعی و سرشار از حقیقت‌هایی ناب و جلا دهنده.


#خاطرات_روزانه_یک_کتابفروش

۱۰ فروردین ۱۳۹۹


در خانه بمانیدstay homeقرنطینهکروناکتابفروشی
علی رکاب هستم، یک کتابفروش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید