فکر میکنم ما درباره عشق که یک مقوله صفر و صدی است نمیتوانیم صفر و صدی صحبت کنیم.
ما عشق ناقص را تجربه میکنیم هرچند همه میدانیم عشق ناقص، عشق نیست.
و اصلا ما در پی عشق کامل، کمال عشق را طلب میکنیم. و با توجه به مفهوم کمال، برای عشق مراتبی قائل میشویم. اما حقیقت این است که عشق یا هست یا نیست. عشق خود نقطهای در اوج کمال است.
عشق یک مقام است.
و من معتقدم ما یا عاشقیم یا نیستیم.
نه این که عشق دلیل بودن ما یا حتی کمال بودنمان باشد.
بلکه عشق همان هسته صفتی است که ما حول آن شکل گرفتهایم.
منظورم از ما، ما آدمها نیست.
همه چیز است.
همه چیز غیر از عشق
و خب همه چیز غیر یک چیز هم به همهچیز بعلاوه یک ختم میشود که خودش دوباره مجموعهای از چیزها و به تعبیری همهچیز است.
این باگ تعریف ماست
و این باگ زمانی پر رنگتر میشود که پای خدا به میان بیاید
خدایی که هم خالق و پروردگار همه چیز است
و هم خالق و پروردگار همهچیز بعلاوه یک(همهچیز پریم)
و هم خالق و پروردگار همهچیز پریم بعلاوه یک
باز هم مفهوم مبهم بینهایت
دوباره به بنبست خوردم
تا بعد...
#یادداشتهای_روزانه_یک_کتابفروش
یک #کتابفروش۲۴ساعته
۱۰ تیر ۱۴۰۰