روزهای سخت گذشت
همانطور که روزهای آسان گذشت
روزهای آسان یعنی چه؟!
متضاد سخت، آسان است دیگر
در هر صورت، این اتفاق که در سیمای یک بیماری بر خانواده کوچک ما حادث شد، همه ما را متحول کرد.
همه ما، به غیر از من
چون من هر روز تغییر میکنم
هر روز برایم یک اتفاق است
و اگر روزی سخت نباشد، سخت نبودنش سختی آن روز است.
اما در تمام این شانزده روز
دو روز و یک شب به اندازه یک عمر بر من گذشت
شبی که سختترین شب زندگیام بود
سختتر و سختترین که میشود داشت
حتی با همین ادا و اصولهایی که من دارم هم «تر» داریم.
و آن شب، سختترین آنها بود
شبی که هنوز تمام نشده
و هیچگاه تمام نخواهد شد
وقتی گفت یک کتاب از کریستین بوبن برام بیار
با خودم گفتم احسنت به انتخابت. در این شرایط کریستین بوبن بیشتر از هر انسان و دارو و عشق و زندگیای به داد و درد و فریادت خواهد رسید.
و رفیق اعلی بهترین آنها بود.
چون:
سه کله تب آلودتان میکند.
سه کلمه به بستر میخکوبتان میکند
و آن ( تغییر دادن زندگی ) است.
هدف این است.
روشن است و ساده.
راهی که به هدف منتهی میشود پیدا نیست و سبب بیماری نیز در همین نبودن راه و نامطمئن بودن مسیرها است.
برابر مسئله نیستیم، درون آنیم.
مسئله خود ماییم.
آنچه میخواهیم حیاتی تازه است، اما اراده ما که وابسته به حیات پیشین ما است، به کلی ناتوان است.
به کودکانی میمانیم که تیلهای در دست چپ خویش دارند و تنها هنگامی حاضرند آن را رها سازند که اطمینان یابند به ازای آن سکهای در دست راستشان گذاشته شده است.
میخواهیم به حیات تازهای بپیوندیم، اما حیات پیشین را نیز نمیخواهیم از دست بدهیم.
نمیخواهیم لحظه گذار و زمانی را که دستمان خالی میشود را حس کنیم.
آن چه شما را بیمار میسازد، احساس نزدیک شدن گونهای سلامتی است که برتر از سلامتی عادی و ناسازگار با آن است اما پایداری میورزید.
مادر و دوستان و بانوان جوان، همگان شما را بر حذر میدارند گرچه این زندگی را دیگر دوست ندارید. اما دست کم نهاد آن را میشناسید. اگر آن را رها کنید، زمانی فرا خواهد رسید که دیگر قدرت انجام هیچ کاری را نخواهید داشت
و همین هیچ است که دلتان راخالی میکند
و همین هیچ است که شما را به دودلی و کورمالی و لکنت، و عاقبت به بازگشتن به راههای پیشین وا میدارد.
یک هیچ میتواند شما را به زندگیتان بسپارد
و یک هیچ میتواند شما را از آن بستاند.
یک هیچ سرنوشت همه چیز را رقم میزند.
از کتاب
رفیق اعلی
کریستین بوبن