«از لحاظ هنر مایه تأسف است که به آسانی به زنان بتوان دست یافت و خیلی بهتر است که وصال زنان دشوار باشد بدون آنکه غیرممکن گردد.»
«آنچه بجوییم و نیابیم عزیز و گرانبها میگردد. زیبایی به قدرت میل بستگی دارد و میل با اقناع و ارضاء، ضعیف و با منع و جلوگیری قوی میگردد.».
«در جایی که اخلاقیات کاملًا آزاد باشد، انسانی که بالقوه ممکن است عشق شاعرانه ای داشته باشد عملًا بر اثر موفقیتهای متوالی به واسطه جاذبه شخصی خود، ندرتاً نیازی به توسل به عالیترین تخیلات خود خواهد داشت.»
از همه عجیبتر سخنی است که یکی از مجلات زنانه از آلفرد هیچکاک- که به قول آن مجله به حسب فن و شغل فیلمسازی خود درباره زنان تجارب فراوان دارد- نقل میکند. او میگوید:
«من معتقدم که زن هم باید مثل فیلمی پرهیجان و پرآنتریک باشد، بدین معنی که ماهیت خود را کمتر نشان دهد و برای کشف خود مرد را به نیروی تخیل و تصور زیادتری وادارد. باید زنان پیوسته بر همین شیوه رفتار کنند یعنی کمتر ماهیت خود را نشان دهند و بگذارند مرد برای کشف آنها بیشتر به خود زحمت دهد.».
«زنان شرقی تا چند سال پیش به خاطر حجاب و نقاب و رویبندی که به کار میبردند خودبه خود جذاب مینمودند و همین مسئله جاذبه نیرومندی بدانها میداد، اما به تدریج با تلاشی که زنان این کشورها برای برابری با زنان غربی از خود نشان میدهند حجاب و پوششی که دیروز بر زن شرقی کشیده شده بود از میان میرود و همراه آن از جاذبه جنسی او هم کاسته میشود.»
میگویند: «مشتاقی است مایه مهجوری.» این صحیح است اما عکس آن هم صحیح است که: «مهجوری است مایه مشتاقی.».
امروز یکی از خلأهایی که در دنیای اروپا و امریکا وجود دارد خلأ عشق است. در کلمات دانشمندان اروپایی زیاد این نکته به چشم میخورد که اولین قربانی آزادی و بی بند و باری امروز زنان و مردان، عشق و شور و احساسات بسیار شدید و عالی است. در جهان امروز هرگز عشقهایی از نوع عشقهای شرقی از قبیل عشقهای مجنون و لیلی، و خسرو و شیرین رشد و نمو نمیکند.
نمیخواهم به جنبه تاریخی قصه مجنون و لیلی، و خسرو و شیرین تکیه کرده باشم، ولی این قصهها بیان کننده واقعیاتی است که در اجتماعات شرقی وجود داشته است.
از این داستانها میتوان فهمید که زن بر اثر دور نگه داشتن خود از دسترسی مرد تا کجا پایه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نیاز مرد را به آستان خود فرود آورده است! قطعاً درک زن از این حقیقت ، در تمایل او به پوشش بدن خود و مخفی کردن خود به صورت یک راز، تأثیر فراوان داشته است.
زن، با هوش فطرى و با يك حس مخصوص به خود دريافته است كه از لحاظ جسمى نمىتواند با مرد برابرى كند و اگر بخواهد در ميدان زندگى با مرد دست و پنجه نرم كند از عهده زور بازوى مرد برنمىآيد .
و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود مرد نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقيّت و مطلوبيّت قرار داده است. در طبيعت، جنس نر گيرنده و دنبال كننده آفريده شده است.
«آداب جفتجويى عبارت است از حمله براى تصرف در مردان، و عقب نشينى براى دلبرى و فريبندگى در زنان ... مرد طبعاً جنگى و حيوان شكارى است، عملش مثبت و تهاجمى است. زن براى مرد همچون جايزهاى است كه بايد آن را بربايد.».
وقتى كه زن مقام و موقع خود را در برابر مرد يافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همانطور كه متوسل به زيور و خودآرايى و تجمل شد كه از آن راه قلب مرد را تصاحب كند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نيز شد. دانست كه نبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد.
«حيا امر غريزى نيست بلكه اكتسابى است. زنان دريافتند كه دست و دل بازى مايه طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند.».
«خوددارى از انبساط، و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح براى شكار مردان است. اگر اعضاى نهانى انسان را در معرض عام تشريح مىكردند توجه ما به آن جلب مىشد ولى رغبت و قصد به ندرت تحريك مىگرديد. مرد جوان به دنبال چشمان پر از حياست و بىآنكه بداند حس مىكند كه اين خوددارى ظريفانه از يك لطف و رقّت عالى خبر مىدهد.».
مولوى، عارف نازك انديش و دوربين خودمان، مثلى بسيار عالى در اين زمينه مىآورد.
اول درباره تسلط معنوى زن بر مرد مىگويد:
زُيِّنَ لِلنّاس حق آراسته است زانچه حق آراست چون تا نندرَست
چون پى يَسْكُن الَيْهاش آفريد كى تواند آدم از حوّا بريد
رستم زال ار بود وز حمزه بيش هست در فرمان اسير زال خويش
آنكه عالم مست گفتارش بدى كَلِّمينى يا حُمَيْرا مىزدى
آنگاه راجع به تأثير حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز، مثلى لطيف مىآورد:
آنها را به آب و آتش تشبيه مىكند، مىگويد مَثَل مرد مَثَل آب است و مَثَل زن مَثَل آتش، اگر حائل از ميان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه مىكند و آن را خاموش مىسازد، اما اگر حائل و حاجبى ميان آن دو برقرار گردد مثل اينكه آب را در ديگى قرار دهند و آتش در زير آن ديگ روشن كنند، آن وقت است كه آتش آب را تحت تأثير خود قرار مىدهد، اندك اندك او را گرم مىكند و احياناً جوشش و غليان در او به وجود مىآورد، تا آنجا كه سراسر وجود او را تبديل به بخار مىسازد.
مىگويد:
آب غالب شد بر آتش از لهيب ز آتش او جوشد چو باشد در «حجيب»
چونكه ديگى حايل آمد آن دو را نيست كرد آن آب را كردش هوا
مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور مىرود، در عمق روح خويش از ابتذال زن و از تسليم و رايگانى او متنفر است. مرد هميشه عزت و استغناء و بىاعتنايى زن را نسبت به خود ستوده است.
ابن العفيف مىگويد:
تُبْدِى النِّفارَ دِلالًا وَ هىَ آنِسَة يا حُسْنَ مَعْنَى الرِّضا فى صورَةِ الْغَضَبِ
نظامى مىگويد:
چه خوش نازى است ناز خوبرويان ز ديده رانده را از ديدهجويان
در پایان نظر شما رو به این کلیپ از یک زن آمریکایی جلب میکنم .
علت اینکه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان یافته است این است که میل به خودنمایی و خودآرایی مخصوص زنان است.
از نظر تصاحب قلبها و دلها مرد شکار است و زن شکارچی، همچنانکه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچی. میل زن به خودآرایی از این نوع حس شکارچیگری او ناشی میشود. در هیچ جای دنیا سابقه ندارد که مردان لباسهای بدن نما و آرایشهای تحریک کننده به کار برند.
این زن است که به حکم طبیعت خاص خود میخواهد دلبری کند و مرد را دلباخته و در دام علاقه به خود اسیر سازد. لهذا انحراف تبرّج و برهنگی از انحرافهای مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر گردیده است.