می خواهم در مورد آرامش صحبت کنم. بدیهی است که همه می خواهند آرامش داشته باشند. لااقل اکثرا اینگونه فکر می کنند. اما بگذار کمی سختش کنیم. اصلا آرامش چیست؟ آیا آرامش همان راحتی است؟ همان خوشحال بودن است؟ آیا همه ی افراد خوشحال، آرام اند؟ یا بالعکس؟ اصلا ارتباطی بین این احساسات هست؟ آیا مفهوم آرامش را درست متوجه شده ایم؟ اگر نه، آیا ممکن است در توهمِ آرامش به سر ببریم؟ یا حتی توهمِ ناآرام بودن؟
نه دیگر، خیلی سخت شد! من که شخصاً کتابی پیدا نکردم که به این سوالاتِ کم و بیش فلسفی و یا روانشناسانه پاسخ دهد. اگر می شناسید به من هم معرفی کنید.
اما علی ایحال، کتابی ساده، روان، تا حدی شیرین، و مقداری "آرامش بخش" پیدا کردم که پیشنهاد می کنم مطالعه کنید. همینجا بگویم که این کتاب اصلا حال و هوای فلسفی ندارد و صرفا دستورالعمل ها یا توصیه هایی است از یک راهب ذن. اما لا به لای آنها سرنخ هایی از پاسخ به سوالات فوق دیده می شود. ابتدا کمی در مورد کتاب و نویسنده می گویم و سپس به این سرنخ ها خواهم پرداخت.
کتاب هنر زندگی آسوده، نوشته شونیو ماسونو، یکی از راهبان اعظم معبد سوتو در ژاپن است که از معابد آیین ذن به شمار می آید. این کتاب در بر دارنده ۹۹ توصیه و تمرین است که به افراد کمک می کند زندگی ای شادتر، زیباتر و البته "با آرامش تر" داشته باشند. اگر اشتباه نکنم، بیش از نیمی از این توصیه ها را همه ما بارها شنیده ایم و در ظاهر چیز تازه ای ندارند. بعضی دیگرشان نیز به ظاهر اصلا ربطی به موضوع ندارند. اما اگر منصف باشیم و کمی ظریف تر نگاه کنیم، در عمق صحبت های نویسنده، صداقتی حس می شود که از تاثیر این آموزه ها بر زندگی خود او خبر می دهد. برای مثال کیست که از اهمیت نیکی و احترام به پدر و مادر مطلع نباشد؟ آیا این موضوع نیازی به گفتن مجدد دارد؟ یا اصلا به آرامش و شادی ما ربطی دارد؟ کمی تامل کافی است که ارتباط و اهمیت ذکر این موضوع را متوجه شویم. شاید در کتاب از این دست موضوعات تکراری زیاد ببینید اما مطمئن باشید در آنها نکاتی است که برای درکشان دقت و تفکر بیشتری می طلبند.
نویسنده در طول کتاب، ما را با تفکرات و آموزه های مذهب ذن و بودیسم نیز آشنا می کند. علاوه بر آن می کوشد با ذکر مثال هایی تاریخی و خاطراتی شیرین از بزرگان و علما، فرهنگ اصیل مردم ژاپن، که شباهت های عجیبی با فرهنگ ما دارد، را به ما نشان دهد.
تضمین می کنم که از توصیفات نویسنده به خصوص توصیفات باغ ها و طبیعتِ معابد، لذت خواهید برد. این توصیفات، به جز ایجاد حس آرامش در ما، به چیزی دیگر اشاره دارد، یکی از همان سر نخ هایی که گفته بودم، طبیعت. طبیعت، یکی از حلقه های مفقوده آرامش ماست!
سر نخ دیگری که در کتاب دیده می شود، راهکارهایی است که برای کاهش "نگرانی" و "اضطراب" ارائه می دهد. به راستی آیا آرامش، زمانی به دست نمی آید که نگران نیستیم یا اضطراب نداریم؟ پس لزوما آدمی که شاد نیست، ناآرام نیست. می توان غرقِ غم بود، اما آرامش داشت. کمی به این موضوع فکر کنید. موقعیت هایی اینچنینی برای همه ما رخ داده است.
در ادامه بریده هایی از این کتاب را که می خوانید که اگر کمی روی هر جمله تامل کنید، مطمئنا سرنخ ها را خواهید یافت.
هر وقت درباره چگونگی زندگی گیج شدید، به مرگ فکر کنید.
زندگی جزء دارایی های ما نیست، بلکه هدیه ای ارزشمند است که باید از آن مراقبت کنیم.
ارزش زندگی به طول عمر و مدت زنده ماندن نیست. این که چطور از فرصت زندگی استفاده می کنیم، مهم است.
وقتی مضطرب می شوید، خوب فکر کنید ببینید در لایه پنهان پشت این نگرانی چه چیزی وجود دارد؟ در پشت استرس و اضطراب، کمبود اعتماد به نفس به چشم می خورد.