کوچک ترین چیزی که در جهان کشف شده را دیده اید؟ با چشم قابل رویت نیست و حتی با هر میکروسکوپی هم دیده نمیشود، وسیله خاصی نیاز دارد ولی ذهن من آنقدر قدرت دارد که چیزی بسازد کوچک تر از آن؛ ذهن خودم است دیگر چه ربطی به دیگران دارد!!!؛ دلم میخواهد دایره ای بسازم با کمترین شعاع ممکن؛ حتی با شعاعی کمتر از کمترین شعاع ممکن!!
اما مشکل اینجاست که همیشه توانایی های مرا دست کم گرفته اید؛ من نه تنها در ذهنم بلکه در واقعیت هم میتوانم چنین دایره ای بسازم و ساخته ام؛ قرن هاست که ساخته ام!!!
اما چه دایره ای؟؟
دایره ای مهم و حیاتی، دایره عقاید و ایدئولوژی ها و آرمانهایم...
این دایره برای من خیلی مهم است و برای همین روی آن حساس هستم و هر کسی با هر فکر و ایدئولوژی در این دایره جا نمیشود.
فکر میکنید چرا دائما حزب خودم و حزب دیگری میکنم؟
چرا بر همه افراد نقد دارم و بر عقایدشان و فقط خودم را تجلی حق و حقیقت و درستی میدانم؟
و از این دست چرا ها؛ دلیلش این است که من خیلی آدم دقیقی هستم و حواسم هست که عقاید درستم با دیگران قاطی نشود و انحرافاتشان بر عقیدهام فرود نیاید و به همین دلیل دایره ام را آنقدر کوچک رسم کردهام که تقریبا هیچ موجودی در آن جا نمیشود و راستش را بخواهید چند باری خودم هم از آن بیرون افتاده ام!!!
میدانید شاید چیزی حرف خدا باشد ولی خب به نظر من آنقدر درست نیست که در دایره جا شود؛ البته اصلا جسارت نمیکنم، حرف خدا محترم منتها من، منِ اندیشمند، منِ آزاد،منِ مختار، منِ متفکر، منِ صاحب فکر، جور دیگری به مساله نگاه میکنم ...
عقاید درستم را که با بقیه میسنجم چنین اتفاقی رخ میدهد.
درباره خدا گفتم که دیگر خودتان تا ته خط را بروید، دیگر ببنید بقیه چقدر انحراف دارند و حال چرا باید به اسم آزاداندیشی آنها را در دایره ام جا بدهم؟؟
چنین کاری اصلا منطقی نیست.
البته این را هم باید اضافه کنم که خیلی از حرف های خدا درست است ها!! خیلی هایش با منظومه فکری من مطابقت دارد!!
و این شد که من قرنهاست یک رکود جهانی را به نام خود ثبت کردم؛ رکود دایره ای با شعاعی به قدری کوچک که تصورش هم محال است.