رها🤌⚘💜
رها🤌⚘💜
خواندن ۲ دقیقه·۷ ساعت پیش

عاشقانه‌ای.....در دل توفان

جوال او را به اتاقک برد و در این حال مسیریاب سکان را به دست گرفت
: وضعیتش خوب نیست....شاید تا ساحل دووم نیاره
جوال دستی به صورتش کشید
: هرکاری از دستت برمیاد بکن دلیر....
طبیب و خزانه دار کشتی سرش را تکان داد
جوال اتاقک را ترک کرد و به سمت دارت مسیریاب یاب کشتی رفت هوا در حال تاریک شدن بود اخرین  پرتو‌های خورشید  در آسمان پراکنده شده بودند
: مسیر چطوره
دارت سرش را خاراند و به جوال خیره شد
: مسیر شهوار امنیتش بیشتره...
: مسیر کلاو نزدیکتره....
نگرانی را میشد از چهره‌ی جوال فهمید دارت نگاهی به ابرهای خاکستری آسمان انداخت
: هوای مسیر کلاو غیر قابل پیش بینیه ....همین الانشم کشتی کل خسارت دیده!
جوال که مشغول تنظیم کردن کشتی به سمت شرق بود
بی اعتنا به دارت
: میریم به سمت مسیر کلاو توقفی تو بندرگاه شیکل داریم
دارت نفس عصبی کشید و بعد سری تکان داد
اسی تنها دختر کشتی و همچنین تعمیرکار بادبان‌های سوراخ شده و .... به سمتشان آمد
: مسیر شهوار امنیتش بیشتره جوال.... به خصوص اینکه کشتیه مارتا نمیتونه از اون مسیر رفت و آمد کنه
: اما دورتره....
دارت با چشم و ابرو به اسی اشاره کر تا حرف دیگه‌دی نزد اسی خیره به جوال شد
دستش را به سمت پیشانی جوال دراز کرد و جوال ناخودآگاه چند قدمی به عقب رفت
: از پیشونیت خون اومده...زخمی شدی؟
جوال دستش را به پیشانی‌اش کشید و رد خون خوشک شده روی پیشانی‌اش متورم شده بود
: لابد بین طوفان زخمی.....
و ناگهان صدای مهیبی بلند شد و کشتی تکان وحشتناکی خورد
اسی از جایش کنده شد و به لبه‌ی کشتی برخورد کرد
دارت به سکان محکم چسپیده و جوال به بشکه‌های نفت برخورد کرد
از شدت درد به خود پیچید و دستش را به ستونی گرفت و بلند شد
کشتی با شدت تکان خورد و اسی بین کشتی و دریا معلق ماند
لیر که در گوشه‌ای پناه برده بود صندوق را از دستش رها کردو به سمت اسی دوان دوان رفت
: اسی....
دستش را گرفت و به داخل کشتی کشید
دارت فریاد زد
: پناه بگیرید
جوال در پاسخ گفت
: چه خبره دارت.....
: کشتی مارتاست....نمیشه کنارشون زد........
جوال از خشم ستون را رها کرد و دستش را مشت کرد که به گوشه‌ی دیگر کشتی با سرعت برخور  کرد
: جوال.....


کشتیعشق
نویسندگی شغل نیست ساختن زندگیست🤗💯
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید