یکی از سروده هام که خیلی دوستش دارم
البته یه چیزایی هست که مینویسم و هنوز بلدش نیستم
ولی احساساتم هستند
پشت سرابی دیدم سرچشمه ای سوالات
اما کجا بجویم جز چرخه ای محالات
زیر و زبر ندارد، آن عشق که در پی ام من
همراه اشک و ناله ست، همراه با شکایات
این عقل بی محابا، خواهد دهد به بادم
از من کمی شجاعت، از او کمی مراعات
کار از سرم گذشت ست، بی حد و مرز گشتم
همراه این جنایات، خواهم کشید مکافات
در گرمی نفس ها، هنگام بوی لب ها
من میکنم دعا ها، من میکنم مناجات
چشمم ز عشق خاموش، از یاد او فراموش
خواهم چشید آیا؟ یا میکنم خیالات؟
عشقم به کوزه بسیار از عشق تو عمیق است
من خوانمش ز عادت، از نزد تو خرافات
کم کم بیشتر با من آشنا می شید ( ;