پیتزا هات اولین فست فود آمریکایی نبود که در جماهیر شوروی افتتاح شد؛ مکدونالد آنها را در این رقابت شکست داد. میان هیجان و نمایش قابل توجه، مکدونالد موفق شد دربهای خود را در تاریخ 31 ژانویه 1990، 8 ماه زودتر از پیتزا هات، باز کند. همانند توافق پپسی، معرفی مکدونالد در جماهیر شوروی از نهضت یک مدیر به نام جورج کوهن شروع شد. برخلاف دونالد کندال، جورج کوهن زمانی که جویش خود را شروع کرد، مساعدت رئیسجمهور آمریکا یا هیچ ارتباط سیاسی بلندمرتبه در جماهیر شوروی را به همراه نداشت. پیشنهاد اولیه کوهن به دلیل نداشتن مزایای فوری معامله پپسی، برای رژیم شوروی وسوسهانگیز نبود. کشمکش 14 ساله برای افتتاح مکدونالد در "بهشت کارگران"، با شکستهای ناامیدکننده، سرمایههای هدر رفته، بوروکراسی خفهکننده، نوآوریهای پیشگامانه و حتی کمی شانس توصیف شده است. بههرحال، همانند قضیه پپسی، مکدونالد در جماهیر شوروی حکایت عزم پایدار یک مرد برای موفقیت است زمانی که بسیاری به او گفتند که شکست خواهد خورد. از بسیاری جهات، ورود مکدونالد در جماهیر شوروی نمایشگر چیزی بیش از فست فود آمریکایی و یا حتی فرهنگ عامه آمریکایی بود.
قوسهای طلائی مسکو تبدیل به بخشی ناگسستنی از سیاستهای پرسترویکای (سیاست اصلاحطلبی و بازسازی اقتصادی و اداری میخائیل گورباچف در شوروی سابق) میخائیل گورباچف شدند. برای گورباچف و به تعمیم آن مردم روسیه، مکدونالد منادی انقلاب اقتصادی بود که به اصلاح برخی جنبههای بسیار عقبمانده جامعه شوروی کمک میکرد. زمانی که شهروندان شوروی برای ساعتها بیرون رستوران صف ایستادند، فقط برای یک همبرگر پرچرب و سیبزمینی سرخکرده روغنی آنجا نرفته بودند. آنها زمستان روسیه را برای نگاهی اجمالی و کوتاه از آینده احتمالی که پرسترویکا و گلاسنوست (سیاست شفافیت و صراحت گورباچف) برای ملتشان نگه داشته بود، به جان خریده بودند.
در بحث افتتاح رستوران، مخالفان و مشکلات هرگز کم نبودند. گاهی اوقات به نظر میرسید که پروژه زیر کوهی از تشریفات اداری دفن شده است، چیزی که هرگز از آن رهایی نخواهد داشت. زمانی که کوهن در جماهیر شوروی ایدهی خود را به هر بوروکرات شوروی که گوش شنوا داشت ارائه میکرد، متوجه شد بسیاری از آنها حتی نمیدانستند که همبرگر چیست. در همین راستا، حرکت اول کوهن در جماهیر شوروی، برخلاف پیروزی بزرگ کندال با نیکیتا خروشچف در نمایشگاه مسکو در سال 1959، یک شکست کامل بود. در ابتدا کوهن هیچ انگیزهای برای انتقال شرکتش به خاک بیگانه نداشت، اما همهچیز در یک روز سرنوشتساز تغییر میکرد.
پروژه افتتاح مکدونالد در جماهیر شوروی از یک ملاقات شانسی بین رئیس مکدونالد-کانادا، جورج کوهن و هیئت المپیک شوروی در بازیهای مونترال 1976 شروع شد. زمانی قبل از بازیهای المپیک، کوهن تماسی از دپارتمان امور خارجه کانادا برای امکان استفاده از تعدادی از اتوبوسهای لوکس مکدونالد برای گردش شهری مقامات خارجی دریافت کرد.
کوهن در ابتدا برای قرض دادن اتوبوسها به دولت کانادا مردد بود و به نظرش فقط برای استفاده شرکتی بودند. اما در انتها فکر کرد با ارائه وسایل نقلیه به آنها دارد به کشورش خدمت میکند. همین حرکت میهنپرستانه ساده در آینده زندگی جورج کوهن را تماماً تغییر خواهد داد. بهعنوان پاداش استفاده از اتوبوسهای شرکت، کمیته المپیک کانادا بلیت بازیهای المپیک 1976 را به کوهن و خانوادهاش هدیه داد. هنگام شرکت در رویداد دوومیدانی در یک بعد از ظهر اواخر تابستان، کوهن دید اتوبوسهای شرکت برای جابهجایی هیئت شوروی در حال استفاده است. این گروه خاص از مقامات شوروی، مسئول برنامهریزی المپیک 1980 مسکو بودند. در هیجان لحظه، کوهن به زنش گفت: "بیا به ملاقات روسها برویم".
کوهن به طور خودمانی گفتگو را با هیئت شوروی آغاز کرد و آنها را با کارت ویزیت غیرمعمول همبرگری شکل خود تحت تأثیر قرار داد. بعد از یک گفتگوی کوتاه و لذتبخش با روسها، صحبت کوهن توسط یک مقام کانادایی، نامحترمانه قطع شد. این مقام کانادایی به حضور کوهن اعتراض کرد و گفت تمام ارتباطات با هیئت شوروی باید با رعایت تمام پروتکلها باشد و از کانالهای مناسب انجام شود. کوهن یک businessman رک و راست بود که بوروکراتها را تحمل نمیکرد (تحملی که بعداً برای تعامل در جماهیر شوروی مجبور به پرورش پردردسر آن شد). پاسخ کوهن به بوروکرات این بود: "دوست من، پروتکل این است که مالک این اتوبوس من هستم." هیئت شوروی که به گرفتن دستور از سمت بوروکراتها عادت داشتند، با شنیدن این پاسخ فوراً به کوهن علاقهمند شدند. درنتیجه مدیریت شرایط، کوهن از طرف هیئت شوروی به صرف شام دعوت شد. کوهن با خوشحالی دعوت آنها را پذیرفت، اما پیشنهاد داد تا در یکی از شعب مکدونالد غذا بخورند. مقامات شوروی شیفته تجربه خود در رستوران کوهن شدند.
غذا خوشمزه بود، سرویسدهی بهینه بود و محیط تمیز بود. صفتهایی که کمتر برای توصیف رستورانها یا کافههای شوروی استفاده میشد.
این مقامات شوروی به احتمال بسیار زیاد از مزیت دسترسی به فروشگاههای خاص مانند "بریوزکا" و رستورانهای خاص طبقه نخبه مسکو برخوردار بودند. این فروشگاهها و رستورانها بسیار فراتر از موارد عادی در دسترس عموم تلقی میشدند. باوجود دسترسی ویژه به خدمات خاص جماهیر شوروی، هیئت شوروی از تجربه خود شوکه شده بودند. یک مشاهده برجسته در مورد تعداد کاناداییهایی بود که میتوانستند هرچند بار که میخواستند در مکدونالد غذا بخوردند و هزینه آن را پرداخت کنند. علاوه بر آن، کیفیت خدمات مکدونالد کانادا همردهی برخی از بهترین رستورانهای مسکو بود. همین باعث شد تا جلوه بهتری از عقبماندگی استانداردهای خدماتی شوروی از غرب نمایان شود. مطلع از حیرت شورویها، کوهن بحث را به سمت امکان ورود مکدونالد در مسکو هدایت کرد. هیئت شوروی از این ایده استقبال کردند و حتی گفتند که این ایده را به مافوقهای خود منتقل خواهند کرد. کوهن که از شنیدهها و مشاهدات خود از هیئت شوروی باانگیزه شده بود، فوراً با فرد ترنر، مدیرعامل مکدونالد در آمریکا، تماس گرفت تا ایده را با او نیز مطرح کند. فرد ترنر پاسخ سادهای داشت: "برو دنبالش". و بهاینترتیب ماجرای معرفی مکدونالد در قلب امپراتوری شیطان شروع شد.
از کوهن معمولاً سؤال میشود چرا شعبه کانادا، و نه شعبه آمریکا، وارد جماهیر شوروی شد. مردم معمولاً فرض میکردند که این تصمیم بخشی از نقشه تاریک و شریر برای سوءاستفاده از مکدونالد-کانادا بهعنوان سرپوش برای پیشبرد اهداف امپریالیسم صنعتی آمریکا بود. اما در واقعیت کوهنمیگوید چیزی فراتر از یک تلفن ساده به دوست قدیمی خود، فرد ترنر، باعث شروع پروژه نبوده.
بااینکه کوهن ادعا میکند هیچ طرح بزرگ "ماکیاولی" در اتاقهای مخفی هیئتمدیره مکدونالد، برای آوردن "بیگ مک" به مسکو تدوین نشده است، سادهلوحانه است اگر تصور کنیم مکدونالد-کانادا در جایگاه ویژهای برای پیشبرد اهداف کلان شرکت نبود.
بههرحال، بوروکرات شوروی که سعی در فروش ایده مکدونالد در مسکو به مافوقهای خود را دارد، درصورتیکه این پیشنهاد از جایی به غیر از دشمن اصلی جماهیر شوروی آمده باشد، در متقاعد کردن آنها برای تائید پروژه کار بسیار راحتتری خواهد داشت. علیرغم جایگاه کانادا بهعنوان یک عضو تمام و کمال بورژوای غرب، شاید بتوان گفت کانادا چهره بیآزاری در ذهن رژیم شوروی داشت. درواقع در سال 1971، پیر ترودو نخستوزیر کانادا، "سیاست گزینه سوم" خود را معرفی کرد. این سیاست در راستای کاهش وابستگی کانادا به بازارهای آمریکا، افزایش روابط اقتصادی را با اروپا و جماهیر شوروی تشویق میکرد.
نخستوزیر ترودو به بازدید کرملین رفت و در سخنرانی خود از اهدافش برای بهبود روابط شوروی و کانادا سخن گفت: "برای دستیابی به صلح پایدار، رضایتبخش و عادلانه نیاز به فضای اعتماد است. فضایی که انسانها با سیستمهای اجتماعی و اقتصادی متفاوت به یکدیگر اعتماد میکنند." دهه 70 میلادی دوره بهبود روابط بین کانادا و جماهیر شوروی بود.
متعاقباً فرد ترنر (مدیرعامل مکدونالد-آمریکا) بهراحتی میتوانست مزایای استفاده از کانادا بهعنوان جانشین برای توسعه شرکت خود را ببیند. هر دو مرد به این دلیل که به موفقیت خود، برخلاف وجود تمام مشکلات بزرگ در راه، باور داشتند در مورد پروژه هیجانزده بودند. احتمال افتتاح زنجیرهای از رستورانهای مکدونالد در یکی از پرجمعیتترین ملل، آنقدر فرصت خوبی بود که نمیشد آن را رد کرد.