نمی توان پدیده رنسانس را برای تمام کشورهای اروپایی به سده های پانزدهم و شانزدهم محدود کرد. مثلا از آنجاییکه رنسانس در ایتالیا بدون پترارکا (Petrarca) و بُکاچیو (Boccacio) قابل تصور نیست، باید تاریخ شروع آن را برای این کشور نیم قرن جلوتر یعنی حوالی ۱۳۵۰ میلادی تصور کرد. در عوض برای کشوری مانند اسپانیا عصر طلایی رنسانس قسمت زیادی از قرن هفدهم را در بر می گیرد. همین امر برای انگلستان نیز صادق است. در مورد کشورهای اروپای شرقی پیدایش دیر رس جنبش اومانیسم پایان رنسانس را تا اواسط قرن هفدهم یعنی پایان سلطنت الیزابت اول به تاخیر می اندازد.
هر چند تاریخ تولد دقیقی را نمی توان برای رنسانس تصور نمود اما دو رویداد عمده را می توان به عنوان مبدا آن در نظر گرفت:
برخی نیز همانطور که پیشتر ذکر شد ظهور پترارکا را مبدا شروع رنسانس قرار می دهند، زیرا هم او بود که پیدایش قرون وسطی را نتیجه ی گسست اروپا از فرهنگ باستانی خود دانست و به اروپاییان توصیه نمود تا خود را از فرهنگ قرون وسطی جدا سازند. از سویی برخی دیگر از تاریخ شناسان هنر آغاز رنسانس را تا زمان پیدایش جیوتو و دانته یعنی حوالی ۱۳۰۰ میلادی جلو می آورند. تعدادی نیز پا را فراتر نهاده و شروع رنسانس در قرن سیزدهم را با عصر زندگی «جیمابوئه» (Cimabue) نقاش و طراح کاشی ایتالیایی مقارن می دانند.
پایان رنسانس نیز به همین میزان مساله ساز است.
ویرانی رم در ۱۵۳۰، پیدایش سبک هنری-ادبی «تکلف گرایی» (منیریسم) در ۱۵۲۷، پایان سیستم تک مذهبی در فرانسه در حوالی ۱۵۶۰ میلادی، آغاز پروسه صلح بین مذاهب در پی صدور فرمان نانت توسط هنری چهارم و سرانجام پیدایش مکتب باروک در حدود سال ۱۶۲۰ را می توان به عنوان نقاط پایان عصر رنسانس در نظر گرفت.
رفرنس ها: ذیل قسمت اول