ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا ترابی زاده
علیرضا ترابی زادهدرود ، من بیشتر از هر چیزی به ادبیات و مشخصاً شعر علاقه دارم به موسیقی هم فیلم خوب هم فلسفه و کلام هم هر چیزی فاخر و فرهیخته اش ارزشمند هست
علیرضا ترابی زاده
علیرضا ترابی زاده
خواندن ۹ دقیقه·۲ ماه پیش

در طلب سلوک شاعری

در طلب سلوک شاعری

در طلب سلوک شاعری
در طلب سلوک شاعری

خواندن

شاعری تنها به نوشتن شعر نیست بلکه در طلب سلوک شاعری بیش از آنکه بنویسی باید بخوانی مستمر هم بخوانی ، عمیق هم بخوانی و در تمام دوران شاعری و پیش از آن ، در هر برهه ای خواندن شعر دیگران -  البته بزرگان– تاثیر اثیری متفاوتی خواهد داشت . مثلن وقتی پیش از اینکه خودت دست به قلم شوی ، شعر دیگران را می خوانی ممکن است فکر کنی این مگر فره ایزدی در پی اش روان است یا روح القدس در نفسش آمیخته یا اصلن اینان ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت اند یا شهروندان عالم عِلوی اند . اما همینکه با دست عصیان ، قلم را میگیری و بر پاکی سپید کاغذ قدم می گذاری تازه به درک حقیقی مفهوم فاصله پی می بری و می گویی :  ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجا . اما خبر خوب ماجرا اینجاست که فاصله به معنی نرسیدن نیست . فاصله یعنی امتدادی که باید طی بشود . جای خالی ئی که باید پر بشود . پس تازه شروع به خواندن و نوشتن می کنی و بیشتر می خوانی .

وقتی انگیزه ای استوار و محکم پشت قضیه باشد ، پشتکار خودش را نشان می دهد و حالا فقط می ماند اضافه کردن کمی اندیشه . این خواندن باید و باید با اندیشیدن همراه باشد . نه ، نه ، نه ، روخوانی نکن . مگر سر کلاس هستی و می خواهی وقت بگذرد . پشت هر کلمه یک -چرا-ی بزرگ بگذار و بعد از خواندن هر شعر یک چرای دیگر . چرا شاعر در اینجا از این کلمه استفاده کرده ؟ چرا از این مضمون سازی استفاده کرده ؟ چقدر خطوط ارتباطی میان مضمونی در این شعر استوار و محکم اند ؟ چرا این شعر بهتر از شعر من است ؟ چه تفاوتی بین استخدام و استفاده از واژه ها بین ما وجود دارد ؟ چرا تصاویر ما با هم فرق می کند ؟ چرا موسیقی شعر او روان تر و خوش آهنگ تر از شعر من است ؟ خلاصه اینکه دنبال تفاوت ها بگرد . سعی کن فرق ها و تفاوت ها را پیدا کنی .

در واقع درست خواندن و درست مطالعه کردن شعر یعنی همین ، یعنی یک جورایی پژوهش و کندوکاو کردن در شعر بزرگان . برجستگی های زبانی آنها را در تصویر و موسیقی و در نهایت در مضمون سازی و بعد در ساختار کل متن جستجو کردن . و صد البته این اتفاق باید و باید و باید در  سطر به سطر متن انجام بشود . به شما اطمینان می دهم اگر یک شعر را این طور مطالعه کنی نتیجه اش از مطالعه کردن گذری و تفننی صد شعر بهتر و ارزشمند تر است .

نکته دیگر اینکه موازی با همین مطالعه کردن باید انواع آرایه های ادبی و شگردهای بلاغی را از بدیع و بیان تا علم معانی و نحو زبان و دستور زبان را یاد بگیری ، با فرم و صورت و مضمون و ساختار آشنایی پیدا کنی ، با مفهوم و نحوه عملکرد تکنیک های برجسته سازی و آشنایی زدایی متن یعنی هنجارگریزی و هنجارافزایی آشنا و مسلط شوی  . چون با همین برجسته سازی و آشنایی زدایی است که می شود به آفرینش متن ادبی رسید ؛ البته با چاشنی عاطفه ، چون تخیل و موسیقی در همین تکنیک ها و شگردها خلق می شوند .

هنرها چهارراه اندیشه ها و آموزه های معرفتی بشری هستند . بستری برای تجلی همه آن چیزی که انسانیت ما را می سازد ، همه شناخت ها ، آگاهی ها و دانش ما از کائنات و حتا نفس خود ما . به همین خاطر هنرمند یا شاعر باید در حد توان و هر چقدر می تواند از این شناخت ها و دانش ها آگاهی کسب کند . بله ، چه اشکال دارد مطالعات جنبی در عرفان ، تاریخ ، دین ، اسطوره ها و نشانه ها و حتا جامعه شناسی و روانشناسی و . . . بداند . مطمئنن هر چقدر وسعت اندیشه شاعر گسترده تر باشد ، به همان اندازه شعرش فربه تر غنی تر و ارزشمندتر می شود .

بحث بیشتر سر مطالعه کردن است تا خواندن ، خواندنی که از روی مطالعه کردن نباشد نمی تواند چندان تاثیر گذار باشد . گفتیم که لابه لای هر شعر یک چرای بزرگ باید بگذاری و البته از این چرا نباید ترسید ، نباید با آن منفعلانه برخورد کنی فقط به بخاطر اینکه فکر می کنیم یا دیگران گفته اند شعرهای فلان شاعر پیچیده و بسیار هنرمندانه هستند یا قله های آفرینش هنری را فتح کرده یا مثلن فلانی صاحب سبک و مکتب است . هیچ وقت فکر نکن نمی توانی رهیافتی به دنیای خیال انگیز آن شاعر پیدا کنی . کمی دقت ، حوصله و اطمینان به خود و دانشت باید داشته باشی . لذت واقعی و حقیقی خواندن شعر همین سر و کله زدن با متن برای رمزگشایی ها و کشف هاست . هر اندازه وسعت اندیشه داشته باشی و به تنوع و طیفی از دانش و آگاهی مجهز باشی ، قدرت کشف و رمزگشایی تو از اشعار بالا می رود و یکی دیگر از برآیندهای آن گسترش و توسعه منظومه واژگانی و ذخیره کلماتی است که در ذهن می توانی داشته باشی .

این طور مطالعه کردن و با این روش ، شعر خواندن باعث می شود درک دقیق تر و گسترده تری از مفاهیم پیدا کنی و برآیند این اتفاق آشناشدن با زوایای متفاوت و مختلف دید ، نسبت به موضوعات ، مفاهیم و حتا مضامین است . با این کار تو به عنوان جانشین سوژه های متعدد می توانی مشاهده گر هر آبژه ای باشی . به عبارت دیگر با حلول در جان سوژه ، آبژه ها را از نگاه آنها ببینی ، تحلیل کنی ، و . . . . و هنگامی که خودت به عنوان سوژه تعریف شوی ، حالا در مشتت  آبژه ها متکثر می شوند و از هر کدام طیف گسترده تری خلق می شود . به تعداد سوژه هایی که در آنها حلول کرده ای ( جهان بینی شاعرانی که با مطالعه آنها وارد دنیاهایشان شده ای ) به دنیاهای متفاوت و نویی قدم می گذاری و شهروند آنجا می شوی ؛ آنچنانکه آنها شهروندان تو می شوند .

 تبریک می گویم ، حالا دیگر تو یک شاعر معمولی نیستی ! اصلا اصل هنر شاعری هم در همین است که معمولی نباشیم . فکر می کنم حالا دیگر باید فهمیده باشی وقتی می گویند کلمه یعنی خراشیدن ، یعنی چه ؟ !

بله کلمه یعنی خراشیدن ، هرچه بیشتر کلمه ها را بخراشی به لایه ها و سطوح شگفت انگیز زیرین و پنهانی آنها بیشتر پی می بری و ابعاد و زوایای تازه و بدیعی از مضمونهایی که دیگران خلق کرده اند را کشف می کنی . کلمه یعنی خراشیدن و این خود تو هستی که داری خراشیده می شوی ، زخم می شوی و تازه درونت دیده می شود ، تازه می توانی سطح نویی از خود را ببینی ، تصویر بدیعی از خود را نمایان می کنی ، تصویر می شوی ، نشان داده می شوی چرا که این کلمه ها ، عبارات ، مفاهیم و مضامین از تو و از  درون تو خلق می شوند . تصویر که بشوی وقتی می گویی باران ، مخاطب دستش را دراز می کند تا خیس شود و سرش را بالا می برد تا آسمان و بارانی را که آفریده ای لمس کند ، ببیند . وقتی می گویی زخم ، اشک می ریزد ، درد می کشد و خون را که حالا جاری شده پاک می کند . می خواهی شاعر شوی باید تصویر باشی ، تصویری که جان دارد ، نفس می کشد ، زنده است .

نوشتن

حالا دوباره می پرسم ؛ می خواهی شاعر باشی ؟ از نوشتن لذت می بری ؟ این تو و این سطح سپید ، خودکار را بردار یا به دکمه های صفحه کلید اشاره کن تا فعل نوشتن خلق شود ، تا آفرینش کنی . نه نه نه ! نه منتظر الهام باش نه منتظر فرشته شعر یا الهه شعر ! . من به تو اطمینان می دهم هیچ کدام واقعی تیستند . این تنها تویی و آگاهی توست که نه تنها واقعیت دارد بلکه حقیقت دارد . این تویی که زخمی شده ای و از شکاف این زخم خون تو جاری است . این زخم ها و این کلمه های توست که نشان می دهند ، دیده می شوند ، تصویراند . نه ! منتظر هیچکس نباش فقط بنویس ، نشان بده به تصویر بکش . در واقع همه آن سیر و سلوکی که در سوژه ها داشته ای و ابعاد تازه ای که از هر آبژه کشف کرده ای در تو انباشته شده و حالا باید سرازیر شود ، باید دست دراز کنی از گوشه گوشه ذهنت مفاهیم را به چنگ بیاوری ، حالا دیگر باید آنقدر دستت بلند شده باشد که از خودآگاهت بگذرد و از ناخودآگاهت حرف بکشی بیرون ، کلمه بچینی و با کلمات ، تصویر بکشی نقاشی کنی . مخاطبت باید آنچه را که می نویسی یا می خوانی ببیند تا ترا و متنت را باور کند . شعر بیشتر از آنکه توصیف کردن باشد نشان دادن است ، یعنی به تصویر کشیدن در واقع شعر تصویر است و اجزای این تصویر کلمات هستند . مخاطب تا چیزی را نبیند نمی تواند باور کند و بپذیرد یا درک کند . همانطور که یک نقاش برای خلق تصویر (متن هنریش) از رنگها استفاده می کند ، شاعر هم برای خلق تصویر و متن هنری اش یعنی شعر از کلمات استفاده میکند . پس شاعر باید دامنه واژگانی گسترده ای داشته باشد .

شاعر باید به راحتی در منظومه های واژگانی مختلف و متفاوت به سیر آفاق و انفس بپردازد ، حرکت کند . آنجا باغ تفرجی است که شاعر قرار است میوه هایش را به سوغات برای ما بیاورد . نخل بلندی است که البته حالا شاعر آنقدر بلندمرتبه شده که دستش به خرمای شیرین آن برسد و کام ما را بنوازد . گفتیم که شاعر با تبدیل شدن و ورود به سوژه های متفاوت و گوناگون ، آگاهانه ، انواعی از زیست و زوایای دید را تجربه می کند ؛ این یعنی با تجربه زیست هر سوژه منظومه ای نو را تسخیر کردن ، کشف کهکشانی از کلمات که حالا ذهن ناخودآگاه شاعر به آن ، محیط شده است و شاعر باید انگشت بگرداند و از میان این ساکنان و شهروندان جدید برای خلق و آفرینش ادبی اش انتخاب کند . اینجا همان ملکوت کلمات است . شاعر باید به ملکوت کلمات خود عروج کند تا بتواند چنین کند . آنقدر باید از خویشتن خود بالاتر رود تا به این ملکوت برسد . آن دنیاها و منظومه ها شهروندان آن ملکوت هستند ؛ و حالا همه هنر شاعر این است که این کلمات را از آن متافیزیک به فیزیک شعر خود بکشاند به هزار لطایف الحیل . شاعر ابتدا باید به تسخیر آن ملکوت درآید سفری از خویش به کلمات کند و سپس آن کلمات را دست یافتنی و دیدنی کند و به ارمغان ، با آن کلمات به ناسوت متن برگردد .

شاعر باید برود در کلمات گم شود در آنجا به سیر و سلوک بپردازد وبعد با کوله باری از کلمات به میان ما بازگردد .

 

نویسندگیشعرکتاب
۸
۰
علیرضا ترابی زاده
علیرضا ترابی زاده
درود ، من بیشتر از هر چیزی به ادبیات و مشخصاً شعر علاقه دارم به موسیقی هم فیلم خوب هم فلسفه و کلام هم هر چیزی فاخر و فرهیخته اش ارزشمند هست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید