اگر قرار بود همیشه پرندگان، غذای جوجه هایشان را آماده کنند، فکر میکنید چه میشد؟ یا اگر قرار بود، همیشه کودکان برای راه رفتن به کمک نیاز داشته باشند و برای دوچرخه راندن به چرخ های کمکی فکر کنند، چطور؟ از این مثالها شاید بتوان تعداد زیادی را کنار هم چید. اما نکته اساسی و مهم این است که یادبگیریم، حمایتها تا جایی هست و در کوتاه مدت شاید خوب هم باشد، ولی بعد از آن باید هر کس روی پای خود بایستد. هدف از این حرف ها چیزی نیست جز فهم یه مسئله اقتصادی. مارکس با کج فهمی که از انسان و تصمیماتش داشت، گفته بود که در جامعه ایده آل او انسان ها به اندازه توانشان کار میکنند و به اندازه نیازشان مصرف میکنند. او فراموش کرده بود که انسان، نیاز خود را بیش از حد و توان خود را پایین تر از آنچه هست نشان می دهد. یا اصلا شرایط برابر، انگیزه ها را سرکوب خواهد کرد. حالا همین ها را با هم ترکیب کنید. اگر قرار باشد، کالایی با قیمت کم عرضه شود، فکر می کنید چه میشود؟ سابقه نشان داده که مثلا خانواده ای پنج نفره، همه با هم برای دریافت آن کالا در صفهای طویل خواهند ایستاد (مثل وقتی در کشور کالابرگ داشتیم). یا مثلا وقتی قرار شد مردم از یارانه نقدی انصراف دهدند چه شد؟ همه خود را مستحق دریافت دانستند. نتیجه و حرف نهایی این است که هر چه قدر هم با حرکت های این چنینی به دنبال فقر زدایی باشم، فقر از بین نمی رود، بلکه انگیزه آنانی هم که کار و تلاش میکنند، کمتر خواهد شد. فازغ از این مسئله، اگر قرار باشد کرونا حالا حالا ها مهمان ما باشد چه؟ آنوقت چه باید کرد؟ آیا منابع برای حمایت همچنان خواهیم داشت، یا آن موقع به تفکیک آدم ها متوسل خواهیم شد؟ شاید آدمها را به نیازمند و نیازمندتر تقسیم کنیم. در نهایت می توان گفت، وقتی به راحتی منابع عظیمی برای حمایت از قشر آسیب پذیر جمع میشود، به جای حمایت گذرا و تبلیغ سفله پروری؛ بهتر است دست به کار شد و مثلا با راه انداختن کارگاه تولید ماسک یا دستکش یا ... به داد آنانی رسید که از کار بیکار شده اند و آبرویی برایشان نمانده. این حرکت هم رشد اقتصادی دارد، هم انگیزه ها را سرکوب نمی کند. ضمنا یادمان نرود که در اقتصاد، هیچ کس بهتر از خود فرد نمی تواند تصمیم بگیرد، چون فرد خودش می داند با چه کالایی و با چه اندازهای مطلوبیتش حداکثر خواهد شد. تامام