پنجاه و چهار روز تا پایان زمستانِ سرد و کرونا زده و آلوده باقیمانده است. پنجاه و اندی روز دیگر، نوروز از راه می رسد و احتمالا مثل نوروز پیشین، دلخوش نیستیم؛ چون نگرانیم. نگران کرونا. اما این پنجاه و چهار روز را جمع که ببندیم با مدتی از بهار 1400؛ بیش از صد روز فرصت داریم تا روز بیست و هشتم خرداد ماه 1400. در این روز انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار می گردد و برای منِ شهروند این روزها سخت، ترسناک و هول آور است. در 143 روز باقیمانده تا برگزاری انتخابات آقایان مجلسی و دولتی افتاده اند به جان هم و فارغ از آن که مردم و زندگی آنها چه خواهد دش، هر کدوم در پی آن است تا محکم تر سیلی به صورت دیگری بزند. در این میان یک مجلسی که سیصد هزار رای هم نیاورد و برای اولین بار پایش به صحن علنی بهارستان رسیده است، نمایندگان را ارباب و مردم را رعیت می داند و احتمالا که روح مدرس، منزجر می شود از چنین کسانی. بماند که همین چند روز پیش آقای نماینده دنا سوار، گویا سیلی بر صورت سرباز وظیفه زد.
اگر چه این مجلس کارش را با قیر پاشی و اعطای رانت قیر آغاز کرد، اما در دومین ضربه فنی ناگهانی، آقای دکتر، مهندس، خلبان، کاپیتان، شهردار و سرهنگ معروف که بالاخره به آرزویش رسیده بود و در یک انتخابات با مشارکت پایین به ریاست مجلس رسیده بود، فردی جوان و پر حاشیه را بر منصب دیوان محاسبات نشاند. این ضربه فنی البته که برای آقای سرهنگ، خلبان یک گام رو به جلو بود. چرا که با اعطای این سمت به ایشان، یک رقیب بلند پرواز و جدی برای نامزدی ریاست جمهوری 1400 از صحنه حذف گردید.
انتصاب و قیر پاشی با پروژه سومی با عنوان دنا پلاس اعطایی به آقایان مجلسی، در حال تکمیل بود که آقای دست روی سیاست خارجی گذاشتند و بعد هم سراغ تسویه حساب با بودجه 1400 رفتند. این ها و سایر اقداماتی که منافع ملی در آن دیده نشده و به گونه ای بهره برداری آقایان مجلسی را برای به ریاست جمهوری نشاندن جناب سرهنگ شهردار را نشان می دهد، با روزشمار پایان سال 1399 خواهم نوشت تا از این همه بغض و فریاد کمی کم شود.