چند روزی میشود که با خاموشی های پی در پی و مشکل بی برقی مردم در اوضاع و شرایط کرونایی دست و پنجه نرم میکنند. عده ای استرس قطع شدن دستگاه اکسیژن را دارند، عده ای در آسانسور محبوس می شوند و دانش آموزانی هم از کلاس و آزمون آنلاین می مانند.
بی برقی یا هر پدیدهای ساختاری که اعصاب مردم را به هم میریزد و اتفاقا دولت هم در آن دست دارد، میتوان گفت حتماً یک ریشه اقتصادی دارد اما ریشه اقتصادی این موضوع چیست؟
ریشه اقتصادی این موضوعات را در اولین گام میتوان نفهمی اصول علم اقتصاد توسط سیاستگذار دانست. سیاستگذار اصول علم اقتصاد را یا درک نکرده است یا نفهمیده است یا خودش را به نفهمیدن این اصول زده است که در نهایت همه یک مفهوم مشخص دار:
با فهمیدن و درک کردن اصول اساسی علم اقتصاد می توان بهتر زندگی کرد.
اگرچه در قرن ۱۸ آدام اسمیت با کتاب ثروت ملل دست نامرئی را معرفی کرد، اما می توان ریشه های دست نامرئی او را در قرن ها پیش و در زمان پیامبر اسلام مشاهده کرد.
آدام اسمیت معتقد بود که سازوکار عرضه و تقاضا در بازار قیمتها را تعیین میکنند در واقع نوعی دست نامرئی در بازار وجود دارد که همه چیز را درست میکند. به شرط آنکه دولت بیرون بازی و داور خوبی باشد. این حرف را پیامبر اسلام هم قرن ها پیش گفته است وقتی از او خواستند که قیمتها را در بازار تعیین کند او برآشفت و گفت که قیمت ها را خدا تعیین می کند. البته که او برای جامعه بدوی و بادیه نشین زمان خودش این استدلال را آورد؛ اما تفسیر استدلال ایشان همان اصول اساسی علم اقتصاد است. بازار، قیمت ها را تعیین می کند. تا وقتی این اصل پذیرفته نشود همین آش است و همین کاسه.
البته فراموش نکنیم که بحث تعیین قیمت یک کالا به همین سادگی ها که اینجا می گوییم نیست؛ اما گریزی هم به اتریشی ها داريم. اقتصاددانان اتریشی معتقدند که قیمت و ارزش یک کالا پديده ای ذهنی است. در واقع هر فردی بر اساس مطلوبیت حاصل از استفاده از کالای مشخص حاضر به پرداخت قیمت آن است.
این موضوع با همان سخن که فرمودند قیمتها را خدا تعیین می کند بی ارتباط نیست.
علاوه بر این جریان اصلی اقتصاد هم قیمت یک کالا را، بر مبنای ارزش کار صرف شده برای تولید آن محاسبه می کند. اگر با همين اصل ساده پیش برویم، می توان گفت نصف مشکلات را می توان حل کرد.
پس تا همینجا باید بپذیریم که قیمتگذاری امری منسوخ و غیر علمی و غیر منطقی است. قیمتگذاری بر اساس هیچ منطق تخصصی اجرا نمی شود بلکه بر اساس تفکرات پوپولیستی، عدم شفافیت اقتصادی و عقل کل دانستن دولت ها پیاده می شود.
قیمت گذاری دستوری در طول تاریخ به شکست منجر شده است. مثال سال های دور هم نیاز نیست. همین ارز ۴۲۰۰ تومانی برای کل تاریخ علم اقتصاد کافی است. حتی می توان آن را در دانشگاه ها درس داد و نشان داد که عدم استفاده از اصل اساسی اقتصادی، چگونه زیر و بم اقتصاد را منهدم می کند.
و اما حالا برق. البته یادمان نرود قبل از برق، مرغ را هم بررسی کنیم. مثال ساده است.
خوراک دام گران می شود. پس وارد کننده ای که ارز دولتی گرفته است، راضی به فروش خوراک ارزان نیست. بازار سیاه و دلال بازی شکل می گیرد برای فرار از عرضه خوراک و همین نرخ را چندین برابر می کند. در صورتی که اگر ارز ۴۲۰۰ نبود، سودجویی هم نبود و در نهایت این افزایش نرخ تولید مرغ با یک افزايش ملایم در قیمت محصول نهایی مشاهده می شد. به هر حال گفتیم قیمت کالا می تواند بر اساس بهای تمام شده آن محاسبه شود. نه به دستور و دلخواه دولت.
و اما برق. دولت سرمایه گذار را تشویق می کند که برق تولید کند و تضمین می دهد که برق او را می خرد. سرمایهگذار توليد مي کند و دولت هم می خرد؛ اما در نهایت سرمایه گذار با قیمت غیر منطقی کالای خود را می فروشد. یعنی با همان اصل ساده بهای تمام شده هم که حساب کنیم؛ قیمت خرید برق با قیمت تولید آن همخوانی ندارد. وقتی قیمت ارزان باشد؛ حالا چین یا هر جای دیگر طمع می کند برای استخراج بیت کوین.)هرچند می گويند برق مصرفی در کل زنجیره استخراج فقط یک درصد از کل مصرف است).
اصلا برق ارزان باشد و بیت کوینی هم وجود نداشته باشد؛ قیمت غیر منطقی آن الگوی مصرف را بر هم می زند. در واقع چون ارزش ذهنی برق برای مصرف کننده پایین است؛ پس الگوی مصرف یله و رهایی خواهد داشت. این موضوع در آب هم مشاهده می شود. وقتی ارزش ذهنی ما نسبت به آب نازل باشد؛ با آبی که ارزان به دست ما می رسد(میانگین قیمت منطقی آب یک دلار است)، در و دیوار و ماشین و حیاط خانه را می شوییم. از این ها که بگذریم، موز را یاد دارید، موز به کیلویی شصت هزار تومان رسیده بود. تقریبا گرانی موز و مرغ با هم اتفاق افتاد(به عنوان یک اقتصاد خوانده حواسم به کشش پذیری این دو کالا و بقیه مباحث هست) اما از همان روز با راه اندازی قرارگاه مرغ وضع مرغ به ثبات نرسید و خود قرارگاه مرغ قیمت را افزایش داد؛ در صورتی که موز با مکانیزم بازار(در قمیت های بالا تقاضا کم شد) رو به کاهش گذاشته و به محدوده قبلی (حدود بيست و پنج هزار تومان) رسید. اما اگر قرار بود دولت وارد بازار شود و با هر کد ملی یک موز بدهد و دستور بدهد که موز فقط باید x تومان معامله شود، وضعیت بهبود نمی یافت؛ چون دولت با یک تصمیم اشتباه عرضه و تقاضا را برهم می زد. این موضوع در برق هم مشاهده می شود. با دخالت در نرخ، دولت تقاضا را حتی تحریک می کند(برق ارزان استخراج بیت کوین راه می انداز و الگوی مصرف را بر هم می زند) و از طرفی عرضه را کم می کند(نیروگاه با قیمت های فعلی حاضر به تولید نیست. چون قیمت ها واقعی نیست). حالا حساب کنید اوضاع در بقیه موارد چگونه است.