آه از جفای چرخ ستمگر، حسین را
وای از بلای نیزه و خنجر، حسین را
مظلوم عالم است و ستمدیدگان دهر
فریاد کردهاند مکرر حسین را
ابنای روزگار اگر سر دهند و تن
یا رب مخواه بی تن و بی سر، حسین را
خم شد ستون عرش الهی در آن میان
در هم شکست داغ برادر حسین را
وای از دقایقی که ملائک خبر کنند
از ماجرای سیلی و معجر، حسین را
در خاک بردن علی اصغر به جان رساند
یا جان سپردن علی اکبر، حسین را؟
هر گوشه پیکری ست در این دشت لالهگون
دیگر نماند یاورِ دیگر، حسین را
خورشید ذرهای ز حسین است و ماه نیز
یاداورند سرو و صنوبر حسین را
شاعر ز استعاره پشیمان شد و نخواند
با هیچ جز حسین برابر حسین را
معشوق را مفارقت از عاشقان مباد
دامن گرفتهایم به محشر، حسین را
اول حسین گفتم و آخر همان حسین
من دوست دارم اول و آخر حسین را
سجاد سامانی
