یک میکروفون، مقداری زیاد اعتماد به سقف، قدرت تکلم و احتمالا حرف های جدید و حتی گاهی ضد اخلاق.
این ها را داشته باشید تقریبا نیمی از راه بلاگر شدن را رفته اید.(بلاگرهای واقعی که با دانش و تخصص و مهارت خود در یک حوزه در حال بهبود هستند را از این دسته جدا کنید).
یکی از مهمترین بلاگرهای این بخش، در حوزه ثروت و درآمد و زندگی لاکچری است. چیزهایی ابتدایی در بعضی پست ها پخش می شود و برای شرکت در کل دوره باید پکیج خردیداری کنید. یعنی راه درآمد بلاگر هم مشخص شد. یا تبلیغات یا پکیج فروشی. تا حالا پکیج نخریدم ولی تخصص و رشته ام دانشی به من آموخته که بی نیاز از خرید پکیج باشم.
یکی از داغ ترین محتوا که احتمالا شما هم تایید می کنید پیوند روانشناسی و ثروتمند شدن به یک دیگر است. در این روش باید مثبت اندیش باشید؛ حتما شکرگذار باشید و کارها را مو به مو انجام دهید. اول ماه دارچین روی پول می ریزد و ورودی خانه و مغازه تان می ریزید؛ نعل اسب داشته باشید، اسپند و عود و ... دود کنی و یکی از شایع ترین کارها که زیاد می بینم؛ روی اسکناس باید بنویسید:
خدایا من به خزانه ی بیکران کایینات بدون واسطه متصل هستم
یا
من به خزانه ی بیکران هستی بدون واسطه متصل هستم

اگرچه باید در خصوص مثبت اندیشی و تاثیر آن بر کیفیت زندگی مقالات و کتب معتبر علمی خواند و بعد اظهار نظر کرد؛ اما این روش برای رسیدن به ثروت راه مناسبی نیست.
یکی از مهمترین معضلات جامعه در روزگار فعلی این است که کار مقدس شمرده نمی شود. اگرچه قوانین سفت و سخت دولتی نیز در اشتغال و کارآفرینی بی تاثیر نیست؛ اما مهمترین مسئله در این جا، بحث کار اقتصادی و ایجاد ارزش افزوده است.
پس جامعه باید بفهمد که فقط با مثبت اندیشی و شکر گذاری و نوشتن بر روی اسکناس قرار نیست ثروتمند شود؛ بلکه باید ایجاد ارزش افزوده کند. خلق ارزش کند تا در ازای آن خلق ارزش، کسب درآمد کند.
دومین و مهمترین مسئله به نظر من بابت این چالش این است که جامعه (در رده های سنتی مختلف و جایگاه شغلی مختلف) از نداشتن سواد مالی رنج می برد. برای بحث دقیق در این موضوع باید به آمار مراجعه کنیم که اتفاقات و محاسباتی در این حوزه در دست اجرا است؛ اما دم دستی ترین مثال برای شرح این چالش، سابقه سرمایه گذاری مردم در بورس در سال 1399 و سرمایه گذاری در طلا در همین چند ماه اخیر است.
در سال 1399 که همزمان با شیوع کرونا بورس ایران بر خلاف سایر بازارها با چشم انداز و انتظارات تورمی (احتمال پیروزی ترامپ در انتخاب آبان ماه همان سال ابتدا زیاد بود) رو به صعود بود و سرمایه گذاری تامین اجتماعی (شستا) هم در همان روزهای ابتدایی سال عرضه شد؛ اگر مسیرتان به کارگزاری های بورسی می خورد، با صف های طویل و طولانی برای دریافت کد بورسی رو برو می شدید.

این انتظار برای دریافت کد بورسی ساعت ها طول می کشید و رئیس وقت سازمان بورس و اوراق بهادار هم خبر از تزریق روزانه هزاران میلیارد تومان پول به بورس خبر میداد.
اگرچه بخشی از این رفتار منطقی بود و از یک جایی به بعد هشدارهایی توسط متخصصان در خصوص ارزنده نبودن سهام برخی شرکتها اشاره میشد، اما رفتار گله ای سبب شد که مردم بی خیال تحلیل های درست شوند و چون آن تحلیل ها بر خلاف نظرشان بود؛ مدام به دنبال رویا فروشان بودند.
این رفتار حتی به اینجا ختم نشد و برخی روستاییان محترم به جای اشتغال به فعالیت تخصصی خود که کشاورزی و یا دامداری است، روی به سهامداری (البته سهم بازی) آوردند و کار به جایی کشید که عبارت مال استریت یکی از خبرهای داغ تابستان 1399 شد. (در تابستان همان سال مردم روستای مالملا در استان کهکیلویه و بویراحمد به شدت وارد بازار سرمایه شده بودند).
داستان بورس 1399 و ریزش شدید شاخص در مرداد ماه همان سال و روندهای آن بسیار طولانی است که تصویر زیر بخشی از آن را در رفتار شاخص کل بورس به عنوان دماسنج بازار نشان می دهد.

دومین رفتار مردم که از عدم توسعه دانش مالی ناشی می شود را می توان در بازار رمز ارزها دید. اگرچه از این بازار اطلاعات جامعی نداریم، اما از گوشه و کنار تحربه دوستانی را شنیدهایم که دارایی های شان را در این بازار از دست داده اند، چون دانش نداشته اند و با حرف دوست و رفیق و همکار و یک کانال تلگرامی وارد این بازار شده اند.
سومین رفتار برای همین ماه های اخیر است. با افزایش پلتفرمهای فروش طلای مجازی، جمع زیادی از مردم در حال داد و ستد طلا هستند. این افراد طلا را در نیمه دوم سال 1403 از گرمی 4 میلیون تومان خریده اند و در ابتدای سال 1404 قیمت طلا از 8 میلیون تومان هم عبور کرده است و حالا که این متن را می خوانیم طلا در حوالی 6.5 میلیون تومان در حال معامله است.
هدف از نوشتن این چند خط و مررور برخی اطلاعات اقتصادی این بود که بگوییم داشتن درآمد خوب و ثروتمند شدن نیاز به داشتن شغل و ایجاد ارزش افزوده و از همه مهمتر فراگرفتن سواد مالی است. البته که اقتصاد ایران تورمی است و شاید اتفاقاتی مثل اخبار فساد اقتصادی که حتی برخی از آن ها در حد جامعه هم پخش نمی شود؛ انیگزه ای برای مردم نمی گذارد؛ ولی باید گفت اتفاقا در یک اقتصاد تورمی که ارزش واقعی حقوق و دسمتزد به طور کلی در حال کاهش است، باید سواد مالی را فرا گرفت.
یکی از مهمترین پایه های سواد مالی و رهایی از صفحات مجازی، اموزش دیدن در حوزه سرمایه گذاری و مدیریت سرمایه است. شاید این هم برای مردم دشوار باشد، ولی بهتر است بین پناه بردن به روانشناسی زرد و بی نتیجه ماندن کارها و اقدامات، به نهادهای مالی و متخصص مثلا در حوزه سبدگردانی بورس یا صندوق های سرمایه گذاری مراجعه کرد تا ارزش داریی هایمان حفظ شود و سرمایه اولیه مان مثل یک گلوله برفی که از بالای کوه رها شده است، روز به روز بزرگتر شود. وگرنه با خط خطی کردن اسکناس الان همه می توانستیم میلیارد باشیم!
