منصور آل کثیر
منصور آل کثیر
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

دستخط (1)


دستخطم بدک نبود،نه خیلی زشت بود که از دیدنش شرمنده شوم و نه خیلی خوب که به وجد بیایم. مدتی بود که دوستانم به کلاس خوشنویسی و مخصوصا ریزنویسی با خودکار روی آورده بودند. خوب می دانم کدامشان این ویروس را به جان ما انداخت. این ویروس کمال گرایی بلاخره کار خودش را کرد و من هم مشتاق شدم که به کلاس آنها برم.

اول فکر می کردم که اگر تمرین ریزنویسی کنم و مسلط شوم، در سرعت های بالای نوشتن هم به همان ظریف خواهم نوشت که در سرعت های متوسط مینویسم؛که در همان جلسه اول به اشتباه خودم پی بردم. می پرسید چطور فهمیدم؟ جوابش خیلی ساده است. یکی از مراجع کنندگان پیش استاد آمد و چیزی از استاد پرسید، استاد برای او توضیح داد ولی برای اینکه مطلب را فراموش نکند تکه کاغذی برداشت و سریع شروع به نوشتن روی آن کرد. من با تمام دقت نگاه می کردم که ببینم دست خط استاد در سرعت بالا چگونه است. اگر از دور من را با دقت می نگریستید متوجه دهان باز بحط زده من می شدید. دست خط استاد بقدری متفاوت شده بود که همان جا آب سردی تمام وجود من را فرا گرفت.نمی گویم دستخطش بد بود می گویم متفاوت بود و من را دچار شگفتی کرد. با آنچه که در ذهن من می گذشت بسیار فاصله داشت.

در هر صورت به خودم امیدواری میدادم که بلاخره شاید اوضاع آنقدرها هم تیره و تار نیست و نباید خیلی هم سخت بگیرم. خلاصه توانستم خودم را قانع کنم ولی از همان لحظه حدس زدم که این رویه یادگیری و تمرین من هم خیلی دوامی نداشته باشد.

در هفته سه جلسه تمرین داشتیم و آمدن یا نیامدن دو طرف کاملا اختیاری بود، گاهی من کار داشتم و هرزگاهی استاد در دسترس نبود.استاد سرمشق میداد و من هم تمرین می کردم. بیشتر دوست داشتم متنی را تمرین کنم که مفهوم آن را قبول دارم و دلچسبم باشد. چند وقتی گذشت و دستخطم نیز تغییر کرد و خوشحال از این تغییر به تمرین کردن ادامه دادم. همش به این فکر می کردم که این کار بیشتر یک کار حافظه ای است یعنی شما باید شیوه نگارش یک حرف را به ذهن بسپارید و با شرطی سازی سیستم عصبی دست و ذهن به نگارش آن قالب برسید. با خودم فکر می کردم که یعنی این شیوه نگارش این حرف درست ترین و زیباترین حالت ممکن است.

نکته جالبی که با آن برخورد کردم این بود که نوشتن بعضی از حروف بر حروف دیگر تقدم دارد، یعنی استاد بعضی از حروف را زودتر آموزش می داد و سعی می کرد که قالب این حروف زودتر در ذهن ما شکل بگیرد و پس از تسلط بر آنها به سراغ حروف دیگر می رفت. در ابتدا دلیلش را نمی دانستم ولی زمانی که به نوشتن آن حروف پرداختیم متوجه موضوع شدم. مثلا برای نوشتن کلمه نی، شما در ابتدا حرکت هماننددال را نمی نویسید و در ادامه آن حرکتی مانند نون را خواهید نوشت که در نتیجه برای نوشتن آن باید بر آن دو حرف قبلا تسلط داشته باشید؛یا اینکه برای نوشتن حرف ک ابتدا حرکت الف را نوشته و سپس حرکتی مانند ب کشیده را در پایان سرکش آن را خواهید گذاشت. همیشه می دانستم که مهارت پیدا کردن در ابتدای آن سخت تر از ادامه آن است چون هنوز قالب های فکری هنوز در ذهن آدم شکل نگرفته است و ایجاد قالب های فکری یکی از سخت ترین کارهای دنیا است.

نوشته شده توسط: منصور آل کثیر


خوشنویسییادگیریخودشناسیریتمعادت
منصور آل کثیر هستم، فارغ التحصیل رشته مهندسی تکنولوژی صنایع شیمیایی و 14 سال سابقه کار در صنایع نفت و گاز را دارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید