دکتر جان! چرا اینقدر اسم شغل شما جنبه منفی داره؟ به یکی گفتم میرم پیش روانشناس گفت پیش دکتر روانی ها؟ یکی خوابوندم تو گوشش تا بفهمه هر کسی که پیش روانشناس میره دیوونه نیست، اگه هم باشه نباید سر به سرش گذاشت!
ولی خداییش دکتر! ما این همه توی فامیل و دوست و آشنا خفت و خواری میکشیم برای اینجا اومدن. کلی هم داریم پول میدیم هر بار. ولی ناموسا تا الان یه راه حل بدرد بخور هم به ما ندادی. شاید هم داری جمع میکنی مرحله آخر هنرت را آشکار کنی.
مثلا الان نیاز دارم بهم بگی که چطور میشه از قبل جلوی مشکلات را گرفت؟ مثلا میدونی که تو آینده مشکل پیش میاد، ولی فعلا اوضاع ردیفه. چه غلطی باید کرد اینجور موقعا؟ لذت حال را ببریم و هراس آینده را نداشته باشیم؟ یا چی؟ یه راه حل بذار جلوی پای ما. ای جان من اندوه فردا کشت ما را!
رفیق رِند ما میگفت: هر وقت همه چیز خیلی خوب بود، یه جای کار می لنگه. آدم حساب میکنه روی خوبی ها و خوشی ها و قشنگی ها، بعد که لنگی کار هویدا شد یهو میخوره توی ذوقش. دکتر جون، توی ذوق خوردن خیلی درد داره. ذوق جای حساسیه.
بعضی ها وقتی بخوره تو ذوقشون دیگه نمی تونند کمر راست کنند. ترس من اینه دکتر.
میبینم که شکلات جدید خریدی برای مطبت! یه چایی برای خودم بریزم ببینم با شکلات چه مزه ای میده. شما هم تا من چایی میریزم یه کم حرف بزن، تحلیل کن روان ما را.