به خاطر دارم زمانی که کودک بودم، برای تماشای یک فیلم مجبور بودیم به ویدیوکلوپ ها برویم و دی وی دی هایی حاوی چندین فیلم خریداری کنیم که از میان شان، شاید فقط دنبال یک یا دو عنوان بودیم. گوش دادن موسیقی نیز چنین وضعیتی داشت. نوار کاست هایی که بعدا می شد با لاشه هایشان دومینو ساخت و صدای انکر الاصوات شان گوش همه را کر می کرد.
اکنون یادآوری این خاطرات برای همه خنده دار بنظر می رسد. در عصری زندگی می کنیم که به لطف اینترنت، فاصله ی میان شنیدن نام یک فیلم و به تماشایش نشستن کمتر از یک دقیقه است. دیگر هرکسی که به یک دستگاه هوشمند و اینترنت دسترسی دارد می تواند در هر زمان که خواست به اثر مد نظر خود دسترسی داشته باشد.
اما بنظر می رسد دیگر تماشای فیلم یا گوش دادن موسیقی به اندازه ی دوران دی وی دی و نوار کاست برای مردم لذت بخش نیست. مسلما در این بین دلایلی بیش از تکراری شدن وجود دارد، دلایلی که به خود آثار باز می گردد.
ساخت یک اثر هنری تا اواخر قرن ۲۰ کاری بشدت فرسایشی و پرهزینه بود. در آن زمان ساخت یک فیلم درام درجه دو، بودجه ای به اندازه کل تولید ناخالص برخی کشور ها می طلبید. موسیقی سمفونیک، اولا نیاز به زمان زیادی برای نوشته و تثبیت شدن داشت و ثانیا نیاز به دوبرابر زمان برای اجرا و تمرین بود.
همه ی این موضوعات، باعث می شد هنرمندان در تولید آثار خود بشدت محتاط باشند. هیچ کس حاضر نبود منابع و زمان خود را برای کاری ضعیف هزینه کند. تعداد آثار در آن زمان محدود بود، ولی هرگاه از تماشای یک از آنها باز می گشتید، رخنه عاطفی را عمیقا در وجود خود حس می کردید.
اما امروز دستگاه های دیجیتال، تولید اثر هنری را به اندازه گشودن چند پنجره راحت کرده اند. با از راه رسیدن ربات های نقاش و فیلمنامه نویس، شغل خیل عظیمی از هنرمندان در معرض خطر قرار گرفته است. حق هم دارند، سرمایه داران محصول با کیفیت نمی خواهند؛ محصول پولساز می خواهند.
زمانی که برای تهیه فیلم و دیگر آثار هنری، باید هزینه می کردید، طبیعتا حاضر نبودید پولی که با زحمت فراوان بدست آورده اید را برای کاری ضعیف مصرف کنید. با محدود بودن روش های تبلیغات، تهیه کنندگان نیز برای تبلیغ اثر خلاقیت بیشتری به خرج می دادند.
امروزه در حین استفاده از ساده ترین برنامه های سیستم هوشمندتان نیز تبلیغات پاپ آپ به سرعت کاسه گدایی را جلویتان دراز می کنند. در کنار جاده های شهر ها، پر شده است از بیلبورد های غول پیکر تبلیغات سریال های متوسط نمایش خانگی و فیلم های سَبُک سینمایی.
فیلم خوره هایی مثل نگارنده در آن زمان مجبور بودند برای شناختن آثار فاخر از امثال خود بسیار پرس و جو کنند و مقالات منتقدان را بخوانند تا آن که برای شناختن فیلم به چند پوستر و برچسب روی دی وی دی اکتفا کنند.
مشهور است انسان اگر به زباله خوردن عادت کند، دیگر از چلوخورشت لذت نمی برد. سطح توقعات ما از یک اثر هنری بسیار پایین آمده است. خودتان می توانید بگویید در یک هفته ی گذشته چند فیلم دیده اید؟ چند مورد شما را به وجد آورده اند؟
مگر اینکه خیلی انسان سخت پسندی باشید که نسبت بالا از ۵۰٪ بیشتر شود. در دوران یونان باستان، مقدار رسانه ای که یک شخص در طول هفته مصرف می کرد به اندازه ی مصرف یک روز ما بود. بعد از شش هزار سال قصه تعریف کردن، هیچ داستانی آنقدر بدیع و تازه نیست که شبیه هیچکدام از قبلی ها نباشد.
این مشکلی عالم گیر است و متاسفانه در سطح کلان هم کاری از دست من و شما رعیت جماعت بر نمی آید. تنها کاری که می توان کرد این است که سبد فرهنگی خود را دقیق تر انتخاب کنیم و وقت خود را به هر محصول بی ارزشی اختصاص ندهیم.