اگر معلولیت کودک در بدو تولد مشخص شود. اغلب اوقات مادر است که برای برقراری رابطه با بچه و تامین احتیاجات او احساس مسئولیت می کند. اگر نوزاد ناقص به دنیا بیاید یا احتیاج به کمک پزشکی بیشتر داشته باشد ممکن است رابطه به تدریج شکل بگیرد.
دلایل بسیاری برای تاخیر در شکل گیری رابطه وجود دارد. امکان دارد مادر از شیر دادن و فعالیت های نگه داری که اکثر مادران موقع تولد نوزاد جدید انجام می دهند خودداری کند. ممکن است کودک نیاز داشته باشد هفته های زیادی در اتاقهای جدا با وسایل مجهز پزشکی حمایت شود.
بعضی از مادران به خاطر احساس طرد و انکاری که در بدو تولد کودک تجربه می کنند. از خود می پرسند آیا آنها واقعا کودکی به دنیا آورده اند؟. بسیاری از مادران گزارش کردند. که اطلاعات مناسبی در مورد چگونگی برقراری ارتباط با نوزاد معلول به آنها داده نشده است.
بدون وجود یک رابطه حمایتی و پشتیبانی مناسب از طرف دیگران و متخصصان بسیاری از مادران از نوزاد خود دوری می کنند. و شروع روند نگهداری و بزرگ کردن نوزاد برایشان مشکل است. پزشکان، پرستاران و سایر رابطین بهداشتی مسئول ارائه آموزش و توضیحات مناسب برای ایجاد رابطه سالم بین والدین و نوزاد هستند. انتظارات مادر در واکنشهای بعدی او نسبت به نگه داری و بزرگ کردن کودک و درخواست کمک بسیار مهم است.
در سایر موارد ممکن است مادر مجبور شود رابطه نزدیک فیزیکی و احساسی با کودک معلول یا صدمه دیده برقرار کند. رابطه ای که بین مادر و فرزند به وجود می آید محکم و ناگسستنی است.
مادر فکر می کند اولین مسئول در هدایت و سازگاری احساسات کودک است. او معرف و مترجم شخصی کودک می شود. به این معنی که مسئول بیان احساسات و خواسته های کودک را به دیگر اعضای خانواده برعهده می گیرد.سنگینی این مسئولیتها باعث می شود که سایر روابط کم کم از بین بروند.
مادری که این نقش را دارد و روابط بسیار نزدیکی با فرزند معلول خود به وجود می آورد. اغلب با ریسمان های محکم و تنگی پیچیده میشود. زیرا می خواهد کودک خود را حمایت کند. و این حمایت بیش از حد گاهی بچه را از داشتن موقعیت های مناسب برای تمرین مهارتها و شرکت در فعالیتهایی که در جهت استقلال است باز می دارد.
مادر امکان دارد ظرفیت کودک را کمتر از آنچه ک هست تصور کند. و اجازه ندهد که فرزندش در امور رقابتی، جستجوهای خطرزا ویا کندوکاوهای بچگانه شرکت کند. در این موارد است که مادران را حمایت کنندگان بیش از حد می دانند.
از طرف دیگر بعضی از مادران ممکن است از کودک معلول خود غفلت و دوری کنند. و انگیزه های لازم برای رشد و بهبودی او را فراهم نکنند. این غفلتها از نظر قانونی بدرفتاری و سو رفتار با بچه تلقی می شوند. و کارکنان مخصوص حمایت از کودکان باید آن را مورد رسیدگی سریع قرار دهند.
چندین محقق اظهار داشتند که بچه های جوان با معلولیت خفیف و خانواده آنها کسانی هستند که مشکلات سازگاری را تجربه می کنند.
بارش در سال 1968 دریافت که والدین بچه های نابینا و ناشنوا در مقایسه با والدین کودکانی که دارای سایر معلولیت ها هستند آسانتر بچه های خود را بزرگ می کنند.
او تشخیص داد که بچه تیزهوش می تواند نقشهای خانواده را عوض کند.برای مثال ظرفیت و توانایی زیاد این کودکان ممکن است باعث شود که آنها نقش والد سوم را در خانواده بازی کنند.
تربیت کودکانی که از نظر کلامی و درکی دارای مهارت کافی است می تواند برای والدین مشکلاتی ایجاد کند.
مثلا شیوه های پاسخگویی والدین امکان دارد سریعا و با منطق مورد اعتراض قرار گیرد. و مهمتر از آن امکان دارد والدین برای فراهم کردن تجربیات بیشتر یا فعالیتهای مناسب برای فرزندشان فشار بیشتری را تحمل کنند.
در نهایت کودکان نابغه ای که از نظر اجتماعی مهارت دارند به نظر والدین اشخاص زرنگی هستند. مهارت و قدرت این کودکان برای رسیدن به اهداف و خواسته هایشان می تواند مشکل گیج کننده ای برای پدران و مادران باشد.
واکنشهای والدین به تولد کودک معلول
با ما همراه باشید در: