اغلب، ادبیاتِ دنیا را با تاریخ سیاسی و اجتماعی آن بررسی میکنند و کم است که دربارهی ادوارِ معرفتی آن بگویند. گویا برای تحلیلگران و جامعهشناسانِ ادبیات دانستن این موضوع مهمتر است که نقش حکومتها و جریانها در شکلگیری ادبیات چیست. اما بنظر بحث معرفتی و انسانشناسانه مهمتر باشد. چون این انسان است که با درونیات خود ادبیات را خلق میکند. آنهم یک انسان، به تنهایی، داستان یا رمان را مینویسد. بله قطعا از شرایط جامعه تاثیر گرفته است اما محتوا در درون نویسنده بالا و پایین شده و به بیرون تراوش کرده است. انسانشناسیِ رماننویس نشان میدهد که چه فعل و انفعالاتِ روحی در نویسنده باعث خلق اثرش شده است.
وقتی رمانهای داستایفسکی را میخواندم جایی نوشتم که منبع معرفتی او چیست؟ بعدها خواندم که در دوران پنجسالهی زندان تنها کتابی که به همراه داشت انجیل بوده است. تأثیرپذیری او از انجیل را همه گفتهاند. اما غیر از انجیل منبع معرفتی دیگری آیا نیست؟ امثال داستایفسکی با کدام متر و ترازِ معرفتی شخصیتها را میشکافند، باکلمات پهن میکنند و دوباره میبافند؟ جوابهایی به این سوال داده شدهاند. اما احساس میکنم در روسیه غیر از آنچه در سیاست و حکومت جریان داشته مسائلی هم وجود داشته است که مورد توجه قرار نگرفتهاند. از تفاوت ذاتیِ رمانهای روسی با رمانهای آلمانی و انگلیسی و حتی فرانسوی میشود این مساله را به خوبی درک کرد. دانستن آن برای فهمِ نوشتن در جامعهی ما ضروری است.
رمانِ ناتمام "یادداشتهای شیطان" تعجب خواننده را دقیقا با این مساله برمیانگیزد که نویسندهاش با کدام مبنای معرفتی انسانشناسی و شیطانشناسی میکند؟ نوشتهاند مکاشفات یوحنا! اما آیا این است و تمام؟ پس تحول معرفتی بعد از جنگی که با آمدنش دنیای غرب را به مُغاک بُرد چه میشود؟ ( رمان لبهی تیغ سامرست موآم هم بر این مساله دست گذاشته است).
تفاوت آندرییف با همنسلان نویسندهاش در روسیه چیست که آنها به سراغ رئالیسم رفتهاند اما او نه؟! در درون آندرییف دارد چه اتفاقاتی میافتد که او دورانِ آینده و شاید آخرالزمانِ تمدنی را به نظاره نشسته است؟ چرا شیطان میخواهد انسان را بشناسد؟ کدام انسان را؟ در چه زمانهای؟ با چه مبنای معرفتی؟ کدام شیطان؟ ابليس یا شیطانِ فاوست؟ ( شیطان در رمان مرشد و مارگریتای بولگاکف فاوستی است) و یا شیاطین داستایفسکی؟ ( شیاطین در رمان داستایفسکی نماد روشنفکراناند.) چرا شیطان در جلد یک انسان سرمایهدار فرو رفته است؟ چرا واندرهود میخواهد دنیا را تغییر دهد؟ مگنوس انسان است یا شیطان؟ ماریا چگونه دلِ شیطان را میبَرد؟ مگر نه اینکه شیطان انسان را میفریبد؟ و سوالات بسیار دیگری که از حوصلهی این نوشته خارج است.
ناتمام ماندن این رمان شاید به پایان عمر نویسنده اش برگردد اما در حقیقت به ادامه داشتن یادداشت های شیطان برمی گردد که " الی یوم الوقت المعلوم" ادامه دارد.
نکته آخر اینکه در میانِ شاهکارهای روسی، ماندگاری یک رمانِ ناتمام نشان از آن دارد که ما با چه اتمسفری در "یادداشتهای شیطان" روبروییم.