سالها کتاب می خوانی تا بیاموزی!
سالها سعی می کنی درست ببینی و درست دیدن را یاد بگیری !
سالها تلاش می کنی تا قلم به دست بگیری و تمرین کنی!
سالها برای نوشتن تامل و تحمل می کنی!
سالها با نوشته های درجۀ یک زندگی می کنی تا شاید روزی بتوانی شبیه شان بنویسی!
شگردهای نوشتن را از لای نوشته ها بیرون می کشی و تمرین می کنی، شاید بتوانی به ساحتِ قلم نزدیک شوی!
خوب خواندن ، خوب دیدن و خوب نوشتن سه اصلی است که سالهاست اساتید این فن در گوشت خوانده اند!
اما وقتی تو مشغول آموختنی شاید بتوانی قطره ای از دریای قلم برگیری ، عده ای تازه به دوران رسیده قلم به دست می گیرند و بی توجه به همۀ آنچه به تو آموخته اند، می نویسند و می نگارند آنچه که اصلا اسمش نوشتن نیست!
قلم به دست گرفتن آسان است و همین عده ای را به این توهم رسانده که می توانند هر آنچه را از ذهن معیوبشان بیرون می ریزد بر صفحۀ کاغذ بنگارند! غافل از اینکه الفبای نوشتن درست اندیشیدن است!
عیب ندارد بنویسید؛ اما چرا پس از مدتی به فکر ارتقاء نوشته هاتان نیستید؟ چرا نوشته هایتان تکراریست؟ به سرعت به قهقهرا می رانید؟ چرا به ورطۀ کتابِ بفروش افتاده اید.
سوال اصلی من اینجاست که آیا این مخاطب است که ذائقه اش را بر نویسنده تحمیل می کند یا ذائقه سازان، ذائقه ی مخاطب را تغییر داده اند؟!
این مخاطب است که از کارهای صد من یه غاز استقبال می کند یا این ناشر و کتابفروش اند که کتابهایشان را حقنه کرده اند؟!
این مخاطب است که نویسنده را از اندیشیدن وا داشته یا این نویسنده است که به دامِ ذائقه های زرد افتاده است؟!
تا تو بیایی و به خود بجنبی و با آموخته هایت کاری بنویسی، بازار را آنهایی به دست گرفته اند که نوشتن برایشان نان درآوردن است و ناشر و کتابفروش هم بر طبلِ " بفروش بنویس" می کوبند.
عزیز من! اگر به بفروش بودن است که کتابهای فهیمه رحیمی و جوجومویز – البته با احترام بسیار بر هر دو نویسنده که تکلیفشان با مخاطب مشخص است - فروششان خیلی بیشتر است!
چرا نمی آیی تکلیف نویسنده را مشخص کنی که تو هم کتابهای زرد می پسندی و فقط ادایِ علاقه مند به کتابهای درست و تفکر برانگیز را در می آوری؟!
ناشری که با اسم معارف اسلامی کتاب های داستان زرد و البته سخیف تر از کتابهای زرد را به خورد مخاطب می دهی از ذائقه سازیت در جهت رشد کتابهای بیخود و بی جهتِ اینترنتی! باخبری؟!
می دانی که چه بر سر فرهنگ مملکت آورده ای؟!
می دانی چه به خورد انسان! تاکید می کنم انسان! داده ای؟!
مخاطب تو حیوان نیست که برای شیر و گوشت بیشتر به جای یونجه و گندم به او هورمون تزریق کنی!
انسان مهم است و تو باید برای تکمیل انسانیت در مخاطبت به او حقیقت را بچشانی! نه آنکه او را اسیر موهومات کنی!
تو که اسلام و دین برای تو مهم است و به اسم آن نان می خوری! و به اصطلاحِ گزافِ رمان دینی برای خود اسم و رسم دست و پا کرده ای و برند شده ای! بدان و آگاه باش که خدای در قرآن به قلم قسم خورده است و شاعران را یتبعهم الغاوون خوانده است! این غاوون همانا توهمات بی پایه و اساس است!