برای آمادگی ذهن مخاطب مختصری از سبک برجسته ی «طراشعر»را می آورم. این سبک واژگانی نامأنوس که با ذهن غریب باشد، ندارد و هدفش مخاطبی است که شاعر و اسلوب شعر را بشناسد و همچنین کتابخوانه ای با ذائقه های مختلف. قصد دارم از نوع شعر بگویم؛ گرچه هنوز در بطن جامعه چنین چیزی جا نیفتاده. نمونه هایی فراهم می کنم و شاعر را معرفی می کنم برای حضور او در ادبیات و در میان اهالی ِ ِ شهر شعر و ادب. این مطلب کوتاه ادای دینی است به شاعر جوان هموطنمان «امین افضل پور»اهل دزفول که بار شاعرانگی اش را در غربت به دوش می کشد و در قبال سال ها تلاش و سرایش اشعار و بنیان کردن سبک طراشعر به دنیای شعر ادای دین کرده است. یازده مجموعه شعر دارد. سراچه ی «کتاب هایش پنیر ما گربه به دام انداخت »است. دوستداران ایشان ـ همان هایی که نمی گذارند وظایفی که جملگی ما در قبال هنر و هنرمند داریم روی زمین بماند ـ او را با نام «تاراز» می ِ شناسند.(رشته کوهی در دیار خوزستان گرم.) طراشعر ، هم داستان است هم شعر است هم نقاشی؛ یعنی هر سه حالت را دارد. و این نیست که فقط یک داستان خالی باشد یا یک نقاشی خالی!
غلو نمی کنم اگر بگویم (سوای خواندن مجموعه اشعارش) هرگاه شعر تازه ای از ایشان می خوانم، بیشتر از پیش مانند دیگر اشعارش مرا به سمت داستانک و داستان کوتاه کلاسیک رهنمون می کند؛ ضربه های پایانی زیبا هستند، تو گویی با یکی از شخصیت های ماندگار یک داستان کوتاه همزادپنداری می کنم و تا مدت ها در ذهنم باقی می ماند. معانی در طراشعر مجهول می مانند و در آخرین سطر شعر ظاهر می شوند. از مثال های بارز می توان به این شعر زیر اشاره کرد؛ شخصیت خلق شده ی این شعر ، «داس» است که بار ضربه ی پایانی را بر دوش دارد
شاعر رسم کوتاه گویی را برگزیده است و اشعار بار وارداتی ندارد و با اوزان خاص مخاطب را دلزده نمی کنند. سبک طراشعر هدفش به همان سویه است که اصول هنر کهن ایران دارد، مفهوم و ارزش های عرفانی این سبک چیزی نیست که نتوان ازگوشه ی چشم به آن نظر نکرد! یکی از درون مایه ی موضوعات این سبک احیا کردن هنرهای ایرانی است که در آثارش به دفعات به تصویر کشیده است. این شیوه و نگرش بافته ی خیال شاعر نیست بلکه آمیخته با محتوایی از تمامی هنرها است. شعر را به خدمت تفکر و تعقل درآورده است، منعکس کننده ی احساس عمومی است و این رسالت هنر است. طراشعر در آستانه ی شش سالگی است و امید که سرایندگان بیشتری در این سبک بسرایند چرا که کهنه نمی شود و در زمان چنبره نمی زند. به هیچ شکل قصد ندارم فقط به تمجید این سبک بپردازم! کاش منتقدان ادبی به نقد این اثر بپردازند چرا که وقتی یک اثر هنری مورد نقد و تحلیل قرار می گیرد یعنی به سراچه ی اندیشه ی عمیق هنرمند رسیده اند! علاوه بر ارتباط مستقیم با سبک کلاسیک داستان کوتاه و داستانک، سوای شنیدن موسیقی کوبه ای واژه ها، ِ نقش غارنگاره ها را می بینیم، راه و رسم باستانگرایی را می بینیم و آرایه تکرار . نمادهایی که در این سبک می بینیم حکایت از تجربه و اندیشه ی دلپذیر شاعر دارد که به مخاطب معاصر بی حوصله تعلق خاطر دارد و طبیعت را به تصویر می کشد. تکنیک را با یک نماد و علامت به سادگی اجرا می کند. گر چه در جاهایی نمادهایش شخصی و رمزآ لود هستند، اما این ملال نیز همگانی و ملالی دور از خیال است.این هم نمونه ای دیگر از اشعار او که خواندن و دیدنش خالی از لطف نیست:
سبک طراشعر امین افضل پور در اول راه است! باید دیده شود و با نقد و نظر خوانندگان آگاه، به پیش برود.
به قلم ناهید پورزین
نویسنده
دو ماهنامهی ادبی-هنری آتش/سال سوم فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۳