ویرگول
ورودثبت نام
خدیجه خنده رو
خدیجه خنده رو
خدیجه خنده رو
خدیجه خنده رو
خواندن ۵ دقیقه·۳ روز پیش

چه‌طور اهل مطالعه شدم؟

 وقتی دائم بگویی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمی‌شوی

وقتی دائم بگویی وقت ندارم، هیچ وقت زمان پیدا نمی‌کنی

وقتی دائم بگویی فردا انجامش می‌دهم، آن فردا هیچ وقت نمی‌آید .

افلاطون

بخوام از گذشته تا به امروز بگم کلی زندگی من تغییر کرده، اینکه می‌گم تغییر منظورم از بعد ازدواج و مسئولیت‌هایی مربوطه هست. اوایل که آگاهی و تجربه الان رو نداشتم، کارهام همیشه یه جاش لنگ می‌زد. به مرور که جلوتر رفتم، تو مسیر زندگی با آدم‌هایی که از نظر من خاص بودند، آشنا شدم .

چند سال پیش با یه گروهی در یکی از شبکه‌های اجتماعی آشنا شدم، که هر چند تعداد اعضاش کم بود، اما فعالیت‌های مفید زیادی رو انجام می‌دادن و در آخر تجربیات شون رو تو گروه به اشتراک می‌ذاشتن. از جمله کتاب، کلیپ انگیزشی ،پادکست خودشناسی یا روانشناسی و...

اوایل کمی برام گُنگ بود اما کم کم خوشم اومد کلی چیزهای جدید و مفید ازشون یاد گرفتم، که زندگیم‌ رو داشت به سمت بهترین‌ها هُول می‌داد.

متحول شدن زندگیم

خیلی برام جذاب شده بود، کلیپ انگیزشی پخش می‌کردن و هر کدوم جدا برداشت‌‌‌‌‌شون رو می‌گفتن، واقعیت خیلی از دیدن کلیپ‌ها و خوندن مطالب دوستان، انرژی مثبت می‌گرفتم. روز بهِ روز، حسُ و حالِ خوب ازشون، می‌گرفتم. مخصوصا روزهایی که تایم کتاب‌خوانی‌ بود. یه صفحه از کتابی رو می‌ذاشتن و هر کدوم جدا، برداشت‌ خودش رو از اون صفحه‌ رو می‌گفتن. ناگفته نَمونه من اصلا اهلِ کتاب خوندن نبودم، نه اینکه دوست نداشته باشم، گاهی کتاب می‌خوندم اما همیشه کتاب‌های من نصفهُ و نیمه می‌موند. تو جمع این خوبان کم کم متحول شدم. علاقه‌مندِ کتاب و کتاب خوندن شدم، و چقدر خوندن بعضی از این کتاب‌ها، حال درون منو هم خوب می‌کرد. این‌قدر که مشتاقانه هر روز منتظر صفحه‌ی بعدی می‌شدم.  

چند تا از کتاب‌های دوست داشتنی من
چند تا از کتاب‌های دوست داشتنی من

کتاب‌هایی که اونجا خوندم و منو کتابخون کردن

دیگه چند ماهی از رفتنم به اون گروه آرامش می‌گذشت، و من عاشق خوندن کتاب شده بودم، یادمه که اولین کتابی که اونجا برای خوندش با اون گروه پیش رفتم، کتاب ملت عشق بود. وای واقعا این کتاب، خودِخودِ عشق برای من بود. "عشق به معبود" نگم براتون، با خوندن این کتاب من عاشق چهل قاعده مولانا شدم، بهتره بگم عاشق ارتباط مولانا با معبود شدم. جوری که دلم هوایی شده بود قونیه برای دیدن مولانا برم.

آرامگاه مولانا در قونیه
آرامگاه مولانا در قونیه

بعد از اون، کتاب‌های روانشناسی یا خود شناسی زیادی، گروهی خوندیم و می‌تونم بگم یکی دیگه از کتاب‌هایی که خیلی به زندگی شخصیم، کمک کرد. کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها بود. در ادامه از جالبی خوندن این کتاب می‌گم...

چرا خوندن کتابِ باشگاه پنج صبحی‌ها برام جالب شده بود؟

هر کسی که توانسته است چیزی را بسازد، حتما نظم و انضباط داشته است .

اندرو هندریکسون

بخاطر اینکه باید همه سر ساعت 5 صبح، برای خوندن و اشتراک تجربیات‌مون تو گروه حاضر می‌شدیم. جالبی و شاید عجیب بودنش این بود که من چون حس خوبی در کنار دوستان قبلا تجربه کرده بودم. خودم رو ملزم می‌دونستم و ساعت کوک می‌کردم که راس ساعت 5 بیدار بشم. حالا کی من! 5 صبح بیدار بشم!

من که قبلا، تا بچه ها مدرسه می‌رفتن، دوباره تا لنگ ظهر می‌خوابیدم و بعد با کلی از کارهای عقب افتاده مواجه می‌شدم. برای خودم جای تعجب بود. اما یادمه کلی ذوق داشتم، تا بیدار می‌شدم، یه جایی که بقیه رو بیدار نکنم، می‌شستم و یک ساعتی رو با دوستان بودیم. روز به روز که ‌گذشت، کم کم سحرخیز شدم. با خوندنش یاد گرفتم چطور زمان رو در زندگیم مدیریت کنم.

دیگه اون گروه و مطالبش کار خودشون کرده بود

من یه خانم خونه‌دار سحرخیز شده بودم، که شب‌ها قبل از خواب حتما برنامه ریزی فردا رو می‌نوشتم، و کارهام و زندگیم نظم خاصی به خودش گرفته بود. منم وقت بیشتری برای مطالعه و آگاهی برای اون گروه داشتم و همچنان کتاب‌خوانی ادامه داشت. خالی از لطف نباشه خوندن کتاب شفای زندگی هم تو اون گروه، راه درمان خیلی از دردهام شد.

شرایط فعلی و برنامه‌های من

امروز که دارم می‌نویسم، خدارو شکر چندین سال هست، من دیگه تمام کارهام، با برنامه ریزی پیش می‌ره و تونستم، در کنار مسئولیت‌های زندگیم، مسئولیت‌های دیگه‌ای رو بعهده بگیرم و به خوبی پیش برم. البته ناگفته نَمونه اینجا گفته بودم، هر وقت شرایط جدیدی تو زندگیم پیش میاد، مثل چند روز اول این دوره آموزشی که الان دارم سپری می‌کنم، بازم تو شلوغی ذهن و استرس گذشته می‌رم، اما با برنامه ریزی مدیریتش می‌کنم. ناگفته نباشه مدیر این دوره خودش الگویی از مدیریت زمانی برای من هست.

شرایط الانم هم طوری هست که شنبه ها و دوشنبه ها از روزهای شلوغ من هست. مخصوصا شنبه ها، علاوه بر روتین قبلی که داشتم، الان تمرینات این دوره هم اضافه شده که اونم باید روزی 5 ساعت براش وقت بزارم، اما تونستم تو برنامه ام قسمتی رو برای انجام تکالیف دوره باز کنم.

مشغول کارهای مربوط به دوره
مشغول کارهای مربوط به دوره

صبح‌ها بعد از صبحانه بند و بساط من برای انجام کارهای روتینم پهن میشه. اینم بگم که در کنار تمرینات دوره، همین الان هم درحال خوندن دو تا کتاب که تو عکس مشخصه، با یکی از دوستان خوب همون گروه هستم. این دوستم ترنج هم مشغله های کاری زیادی داره، "محصولات ترنج رو در اینستاگرام ببینید" اما هر دو با برنامه، کلی مطالعه با همون روش قبلی داریم. کتاب‌ها رو یکی رو روزهای فرد، و یکی رو روزه ای زوج، با هم می‌خونیم. و خوشحالم علاوه بر کتاب‌های مورد علاقه خودم، کتابی که مربوط به این دوره به نام آنها می‌پرسند شما پاسخ دهید، برای خوندن اضافه شده.

به وقت آشپزی
به وقت آشپزی

در حین خوندن کتاب‌هام ، انجام تمرینات، سهم مادری و همسری رو هم باید انجام بدم، و وسطاش برای رفع خستگی چشم، آشپزی می‌کنم و مابقی کارهای خونه رو انجام می‌دم، می‌تونم بگم بشدت مشغول و شلوغم اما، امروز این شلوغی و حجم کار مفید رو دوست دارم چون باعث شده تمرکز من فقط و فقط روی کارهای روتینم باشم.

شما بگین اهل مطالعه هستین؟ چه کتابی رو پیشنهاد میدین؟

 

 

انرژی مثبتدوره آموزشیدوست داشتنیشبکه‌های اجتماعیکتاب
۸
۱۱
خدیجه خنده رو
خدیجه خنده رو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید