ویرگول
ورودثبت نام
محمد امین نجفی
محمد امین نجفیعلاقه مند به بازی و تفکر .
محمد امین نجفی
محمد امین نجفی
خواندن ۲ دقیقه·۱ روز پیش

ترس شکن

پس از اینکه آن دانش آموز خوش قیافه در کلاس هشتم به من که از ترس ساکت بودم لبخندی بانمک زد . ترس هایم ریخت و حرف زدنم بیشتر شد. او بسیار خوش رو و خوشگل بود . در حالی که از همه چیز می ترسیدم او با برخوردش همه ترس هایم را درهم شکست . اگرچه بعد از اینکه زنگ اول را زدند . باهم به پشت مدرسه رفتیم دفترچه ای داشت . آن را باز کرد و گفت : این شماره دختر ها کدوم رو میخوای؟ گفت : نه برو خدا روزیت رو جای دیگه قسمتت کنه . روز بعد که به مدرسه رفتم من به او خیره میشدم در دلم میگفتم : وای این پسر چه‌قدر خوشگله . او نیز متوجه نگاه های طولانی‌م شده بود . خندید و به سویم آمد و با من صحبت کرد . یادم نیست چه گفت . اما روز به روز با هم دیگر بیشتر صحبت میکردیم و دوستی ما بیشتر و بیشتر می شد . روزی در زنگ ورزش ، من که فوتبالم قوی نبود باعث شدم که توپ به دست حریف برسد . دوست صمیمی من ناراحت شد و سرم فریاد کشید که چرا این کار رو کردی ؟ من بغص کردم و از زمین بیرون رفتم در گوشه مدرسه با ابروهایی در هم گره کرده کز کردم . به فکر رفتم و با خودم گفتم : این چرا با من انقدر بد رفتار کرد . چند لحظه بعد دوستم آمد دستم را گرفت و گفت بیا بریم . خودش مرا به زمین فوتبال برد و با هم بازی کردیم . به راستی خیلی خوش اخلاق بود اگر تندی هم می کرد سریع جبرانش می‌کرد. به او پیشنهاد دادم که در کلاس کنار هم بنشینیم . او خط زیبایی داشت . بسیار طراح خوبی هم بود . در زنگ هنر من که طراحی ام ضعیف بود دفترم را به او میدادم . او برایم طراحی خوبی از آب در می آورد و من نشان استاد میدادم . اینطور بود که با طراحی های رفیقم نمره های بالا در هنر میگرفتم . روزی در زنگ هنر معلم کاغذی را آورد که شکل بطری رویش بود من با کلی زحمت آب پاش را کشیدم اما وقتی به آن نگاه کردیم دیدیم بیشتر شبیه به آفتابه شده است . به معلم نشان دادم به من ۱۵ داد . البته امتحان ترم یا آزمون مهمی نبود وگرنه به دوست هنرمندم می سپردمش.

دوستان صمیمی
دوستان صمیمی

زنگ هنردانش آموزدوستان صمیمیمدرسهخاطره
۱
۰
محمد امین نجفی
محمد امین نجفی
علاقه مند به بازی و تفکر .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید