
به نظر من هر کدوم از ما باید روزی یک بار این متن رو بخونیم و مطالبش رو به خودمون یادآوری کنیم که اگر بتونیم این کار رو انجام بدیم زندگی تبدیل به یک بازی جذاب و جالب و حتی جادویی میشه که با دونستن قوانینش میشه برنده بازی شد.
ما به این دنیا آمدهایم تا از جنبههای وجودی مان درس بگیریم و با آنها آشتی کنیم. این جنبهها شامل جنبههای روشن و جنبههای تاریک میشوند. بزرگترین تکلیف ما در زندگی پذیرش و دوست داشتن خود است.
اما نحوه برخورد درست با این جنبهها چیست؟
برای جنبههای تاریک خود چه کنیم؟
جنبههای تاریک رو بشناسیم.
آنها رو بپذیریم.
آنها رو ببخشیم.
مرحله اول: شناخت جنبههای تاریک وجود
چطور جنبههای تاریک وجودمون رو بشناسیم؟
به صورت طبیعی انسانها خیلی دوست ندارند به کشف درونی، مخصوصا جنبههای منفی در وجودشان بپردازند. بنابراین شناختن جنبههای منفی معمولا از طریق فرافکنیها در زندگی ما اتفاق میافتند. افراد نزدیک زندگی ما در این مسیر بهترین راهنماهای ما هستند. چون ما معمولا ویژگیهای منفی خودمون رو روی افراد نزدیک زندگیمان فکنی میکنیم. سختیها، مسائل و مشکلات و دردها همگی برای ما موهبتهایی دارند، به شرطی که بتوانیم گنجهای پنهان آنها رو کشف کنیم. جهان و افراد در زندگی در واقع آینه ما هستند و از طریق همین آینههاست که میتونیم به جنبههای تاریک درونمون پی ببریم.
مرحله دوم: پذیرفتن جنبههای تاریک وجود
چطور جنبههای تاریک وجودمون رو بپذیریم؟
پذیرفتن جنبههای تاریک وجودی کار سادهای نیست. گاهی وقتها یا خیلی وقتها ما به جای پذیرفتن جنبههای تاریک وجودیمان به راههایی برای همیشه احساس خوب داشتن پناه میبریم. همیشه احساس خوب داشتن میتونه ما رو به سمت اعتیادها ببره. این اعتیاد به هر چیزی میتونه باشه، از اعتیادهای آشکار مثل اعتیاد به الکل، مواد مخدر، سیگار و ... گرفته تا اعتیادهای پنهانی مثل اعتیاد به شیرینی و شکلات یا هر نوع وابستگی ناسالم به افراد و یا حتی حیوانات خانگی.
نکته اینجاست که در این مسیر تعهد ما به شفا یافتن باید قدرتمندتر از تعهد ما به همیشه احساس خوب داشتن باشد.
گاهی مسیر شفا باید از طریق حس کردن دردها و ناراحتیها اتفاق بیفته تا بتونیم به نور برسیم.
مرحله سوم: بخشش جنبههای تاریک
چرا باید جنبههای تاریک رو ببخشیم و چطور ببخشیم؟
بعد از مراحل شناخت و پذیرش جنبههای تاریک وجود، حسهایی مثل تنفر، گناه، قضاوت و حسهایی شبیه اینها در وجود ما آشکار میشوند و در مسیر شفا باید این حسها رو با حسهای خوب جایگزین کنیم. اما چطور این کار رو انجام بدیم؟
در واقع باید بتونیم موهبتهای آنها رو پیدا کنیم، وقتی بتونیم جنبههای مثبت آنها رو پیدا کنیم، حسهای ما تغییر میکنند. بخشهای تاریک ما در واقع بخشهایی هستند که عشق و توجه نگرفتند. وظیفه ما این هست که اونها رو کشف کنیم و بهشون عشق و توجه بدیم.
برای مثال همیشه دوست داشتیم ثروتمند باشیم ولی هنوز محقق نشده، وقتی عمیق و درست فکر کنیم متوجه میشیم که اگر هنوز به ثروتی که میخواستیم نرسیدیم دلیلی داشته و هر چیزی در زمان درست خودش اتفاق میفته. برای مثال اگر شخصیت ما طوری باشه که میزان بخشش و از خود گذشتگی ما در تعادل نباشه و بیش از حد باشه، همین ثروت زیاد میتونه به ما آسیب برسونه و زمانی که به تعادل وجودی برسیم ثروت به ما داده میشه. این یک مثال هست و همه ما باید سفر درونی برای جستجوی علت یا علتهای هنوز نرسیدن به خواستههامون رو به صورت فردی بررسی کنیم.
تعهدی (تعهد به شفا در مقابل تعهد به همیشه حس خوب داشتن) که در مرحله دوم در موردش صحبت کردم ما رو به سمت محلهایی که نیاز داریم برویم، کتابهایی که نیاز داریم بخونیم و افرادی که به ما کمک خواهند کرد هدایت میکند. در واقع وقتی شاگرد آماده باشد استاد حاضر میشود.
تا اینجا گفتیم که وقتی با مسالهای ناخوشایند در زندگی مواجه میشویم باید متوجه سرنخی باشیم که ما رو به سمت احساساتی درونی هدایت میکند که دیگر به ما خدمت نمیکنند، مثل خشم، نفرت، انتقاد، قضاوت و ...، بعد از کشف این احساسات باید برای تغییر و آزادسازی آنها برنامه داشته باشیم.
فرض کنید با انجام سه مرحلهای که بالاتر گفتیم موفق به کشف "خشم درونی" شدیم. برای آزادسازی این خشم میشه از ورزشهایی مثل بوکس استفاده کرد یا حتی میشه یه زمانهایی از روز روی بالشت ضربه زد، نفسهای عمیق کشید و ... . لطفا شما هم در کامنتها روشهای سالمی که برای تخلیه خشم استفاده کردین رو برام بنویسین.
اگر در سفر درونی متوجه "قضاوت و انتقاد دیگران" شدیم، برای آزادسازی موارد گذشته باید از تکنیکهای پاکسازی مثل "هواپونوپونو" استفاده کنیم و برای قضاوتها و انتقادهایی که از این به بعد در ذهن ما شکل میگیرند همون لحظه از خودمون بپرسیم که آیا من میخوام این موضوع رو وارد زندگیم کنم؟ ما باید آگاه باشیم که نقد و سرزنش کردن اعمال سایر افراد باعث وارد کردن همونها به زندگی خودمون میشه.
یادآوری:
زندگی آینه ماست و باید مسئولیت احساساتی که درونی کردهایم را بپذیریم وآگاهانه قدم برداریم.
در هر لحظه باید آماده باشیم که آن چیزی که هستیم را برای آنچه که میتوانیم باشیم قربانی کنیم.
فواید پذیرفتن وجود احساسات مختلف درونی چیست؟
پذیرفتن وجود طیفهای مختلف احساسات در ما باعث یکپارچگی وجود ما میشود. وقتی احساسات رو میپذیریم انرژیهایی که در این احساسات ذخیره شده بودند آزاد میشوند و ما میتونیم از اونها برای رسیدن به اهدافمون استفاده کنیم.
این کار به ما هویت میبخشد و میتونیم نقاب از چهره برداریم و با سربلندی دنیای درونمان را بپذیریم و بدانیم که این طرح الهی زندگی ماست . وقتی تمام جنبههای درونیمان، چه آنهایی که دوستشان داریم و چه آنهایی که دوستشان نداریم و درباره آنها قضاوت میکنیم و آنها را نادرست میدانیم بپذیریم و به آنها اجازه میدهیم که کنار هم باشند و به طور طبیعی در وجود ما ادغام شوند.
بعد از پذیرفتن همه احساسات مثبت و منفی وجودیمان دیگه از دنیا و دیگران عصبانی و متوقع نیستیم، چون میدانیم که هر آنچه که درون ماست باعث خلق زندگی کنونی ما شده است، دیگه تلاش نمیکنیم دنیا رو با عصبانیت و قضاوت تغییر بدیم. بلکه میدونیم که آنچه که باید تغییر کند درون ماست.
وقتی وجود صفات منفی در خودمان را بپذیریم، دیگه نیاز به تایید دیگران نخواهیم داشت.
انجام این مراحل همچنین باعث میشود دوباره پیوند ما با خودمون برقرار بشه و دوباره بتونیم با سرنوشتمون ارتباط برقرار کنیم و به دستش بگیریم.
در پایان این مزایا دو نکته کلیدی رو اضافه میکنم:
اشتیاق ما برای تغییر باید بیشتر از اشتیاق ما برای ثابت ماندن و گرفتن نتایج تکراری باشد.
هر بار که سعی کنیم با نگاهی دقیق به خودمون از واکنشهای عجولانه اجتناب کنیم، سطح آگاهی ما ارتقا پیدا میکند و این آزادی رو داریم که مستقل از گدشته عمل کنیم و آیندهمون رو به دست بگیریم.
جنبههای روشن وجود:
همانطور که در ابتدای متن گفتیم:
ما به این دنیا آمدهایم تا از جنبههای وجودیمان درس بگیریم و با آنها آشتی کنیم. ما علاوه بر جنبههای تاریک، جنبههای روشن هم داریم و ما باید ویژگیهای مثبتمان رو هم بپذیریم و از فرافکنی آنها روی دیگران آگاه باشیم و مالک آنها شویم. فرافکنیهای مثبت به معنی دیدن ویژگیهای مثبت درونی خودمان در بقیه افراد است که معمولا منجر به رفتارهای منفعلانه میشود. اما پس از آگاه شدن به مکانیزم فرافکنیهای مثبت، رفتار ما در مقابل آنها آگاهانه میشود و دلایلشون رو پیدا میکنیم.
در واقع فرافکنیهای مثبت در پیدا کردن رویاهایمان به ما کمک میکنند.
وقتی کسی رو میبینیم که کاری رو انجام داده که برای ما قابل تحسین است به جای اینکه به خودمون بگیم من که نمیتونم این کار رو انجام بدم، به خودمون بگیم که خود من چرا نباید این کار رو انجام بدم؟
از چی میترسم که این کار رو انجام نمیدهم؟ چه چیزی مانع من میشه؟ اگر فقط یک سال دیگه زنده باشم چه کارهایی انجام میدهم؟
پرسیدن این مدل سؤالها کمک میکنند که گرههای ذهنی ما پیدا شوند و در جهت رویاهامون قدم برداریم و از تسلیم و رفتار منفعلانه در برابر فرافکنیهای مثبت به تعهد و از ترس به عشق برسیم. در بخشهای قبل گفتم که تعهد ما در این مسیر به شکل راهنما ما رو به سمت کتابها، محلها و افرادی که به ما کمک میکنند هدایت میکند.
اما چطور در این مسیر پیش برویم؟
باید از خودمون مراقبت کنیم. رفتار ما با بچهها معمولا با محبت و عشق و توجه و مراقبت همراه است. وقتی بچهها رو میبینیم کمتر قضاوتشون میکنیم، از این رفتار و توجه زیبا باید برای نحوه رفتار و توجه به خودمون الگو بگیریم.
میتونیم به صورت روزانه با عکس بچگیمون صحبت کنیم و حس عشق و مراقبت و توجه رو درون خودمون زنده کنیم.
تنهاییهای خودمون رو به محیطی پرورش دهنده تبدیل کنیم. برای خودمون شمع روشن کنیم، عود روشن کنیم، آهنگ ملایم بذاریم، غذاهای مورد علاقهمون رو برای خودمون درست کنیم و خودمون رو به غذا خوردن با خودمون دعوت کنیم و سعی کنیم تنهاییهای با کیفیتی داشه باشیم و ازش لذت ببریم.
روش دیگه درست کردن "کولاژ تجسم رویاها" یا همون "تابلوی کائنات" هست. میتونیم از تمام چیزهایی که دوست داریم در زندگی بهشون برسیم عکس تهیه کنیم، روی یک مقوا بچسبونیم و اون رو جایی بذاریم که هر روز ببینیمش و از این ویژگی ضمیر ناخودآگاه به نفع رسیدن به خواستههامون استفاده کنیم.
از کلاممون و انرژی کلمهها آگاه باشیم و به نفع خودمون از قدرت کلاممون استفاده کنیم.
اگر بخوام مطالب این پست رو در یک جمله خلاصه کنم:
در واقع در دنیا "یا" وجود ندارد، هم این است "و" هم آن. نقطه تعادل بین اینها جایی هست که ما رو به آرامش میرسونه. در این شب زیبا که ماه کامل هست این آرامش رو از ته قلب برای همه مون آرزو میکنم.

با عشق و احترام
سروناز