ما
مدت هاست رخت احساسمان را از بند زنگ زده ی آدم های دون پایه جمع کرده ایم،
ما
به اینجا رسیده ایم که هرگز و هیچ گاه بر آنچه خوشایند است گره ی اعتماد نبندیم،
ما
همه را خوب پنداشتیم و طیب و طاهر ، مگر آنکه عکسش ثابت شود، که شد!
و البته ،
ما مدت هاست از کرسی قضاوت های مهربانانه که رنگ و بوی حماقت دارند به زیر افتاده ایم،
و همانا
ما
پس از تلخی ها و سختی ها,کسی را یافته ایم که کفایتمان میکند و البته که او کافی و باقی است و جز او چشم بر تمام مکافات با کیفیت جهان بسته ایم...
ما
مدت هاست
بزرگ شده ایم،
به بهایی بزرگ تر...