این روزها که بحث آرات و پدر آرات داغه، یه سوال مهمی ذهنم رو مشغول کرده. این که آدمها [در نقش پدر و مادر] چقدر حق دارن یه آدم دیگه [در نقش فرزند] رو تحت نفوذ خود قرار بدن؟ دایره اختیارات در تربیت فرزند تا کجا ادامه داره؟
اساسا ما به عنوان پدر و مادر چقدر حق داریم فرزندمون رو رها بگذاریم که خودش برای خودش تصمیم بگیره و چقدر حق داریم در زندگیش اعمال نفوذ کنیم؟ {ضمنا نباید فراموش کنیم که فرزند ما تجربه و فهم محدودی داره و[احتمالا] صلاحش رو به درستی درک نمیکنه و زندگی بیرحمتر و کوتاهتر از اینه که اجازه بدیم، عزیزانمون همه راههای رفته و نرفته ما رو تجربه کنن.}
مثلا خود ما اگر فشارها، توصیهها، خون دل خوردنهای و حتی دعواهای پدر و مادرمون نبود، الان در مسیر غلط زندگی بودیم یا درست؟ چقدر از موفقیت الان ما مرهون تلاشها یا عدم دخالتهای اونها است؟ چقدر از شکستهای ما نتیجه دخالتها یا عدم دخالتهای اونها است؟
این روزها پدر ارات محکومه به کودک آزاری، آیا پدر و مادری هم که برای دانشگاه رفتن بچهشون به هر دری میزنن به فرزندآزاری محکومند؟ تکلیف این همه کلاس زبان، هنر، قرآن، مدرسه خوب و هزار و یک چیز دیگه چیه؟
مرز بین تربیت و دخالت و هدایت و آزار دقیقا کجاست؟! کی این مرز رو تشخیص میده؟ من و شمایی که از بیرون شاهد ماجراییم؟
شاید بشه گفت: «آینده فرزندمون، بهترین قاضی این محکمه است». اما نکته خطرناک ماجرا اینجاست که تربیت درست یا غلط ما، میتونه آینده یه آدم رو نابود یا آباد کنه.
خوشحال میشم نظرتتون رو بدونم و اگه کتابی، مقالهای و ... در این زمینه میشناسید معرفی کنید.