هر چی دوس داری بنویس .
امروز کاملا خوب به نظر می رسد اما فردا پس فردا جلوی آیینه خودم را تف و لعنت می کنم که این چه کاری بود کردی . تو که خیره سرت زیر و بَمِشو بررسی کرده بودی . و همین موقع هاست که انگار یه لشگر آدم، تو سرم ریختن رو سرم . و منِ بی دفاع افتادم ، وسط میدون جنگ و دوباره له میشم .
این یکی از اولین دلایل گرایش عاقلانه من به نوشتن اهداف و برنامه ها و برسی اون هاست . که بدونم چرا . که مطمئن شم چرا .
اسمشو میزارم : " مقابله با فشارهای روانی در داخل و خارج "
و خارج "چون : فشار اطرافیان همیشه روی کارای ما سایه میندازه . سوالات چالشی که بقیه راجب کارام ازم میپرسن تکراریه چون خودم قبلا پرسیدمشون و بهشون جواب دادم . مسئله این نیست که من میترسم نتونم بقیه رو قانع کنم . من از این میترسم که انرژی و وقتم توی مسیر اشتباهی هدر بره و زندگیم هرز بره تا شاید کسی پیدا بشه و عصامو بگیره .
نوشتنی که با یه فکر و نگاه عمیق همراهه و تو این مورد به من کمک میکنه که بهترین راه ممکن و تو زمان خودش انتخاب کنم و واردش بشم .
.
بنویس تا انجامش بدی
نوشتن شکل جدی تری از عملگرایی رو توی آدم بیدار میکنه و آدم مصصم تر میشه که اون کارو انجام بده . و یه قول و قرار بین من و خودم ایجاد میکنه.
منظور از نوشتن ، نوشتن کتابی که سرنوشت میلیون ها آدمو تغییر بده و شمارو در تاریخ ماندگار کنه نیست . حداقل الان نیست
نوشتن خالی شدنه از هر چیزی که آزارمون میده . هر برگه دفتر مثل یه رفیق حرفامونو میشنوه و سعی میکنه بجای قضاوت فقط شنونده خوبی باشه .
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
.
نیازی نیست که روزی پونصد صفحه سیاه بشه . حال دل شماست که شاید با چند خط به مطلوبتون برسید .
نوشتن هیچ چارچوب و قائده ای نداره . بزار روح پاکت جوهر خشک شده خودکارو رو ورق زنده کنه .
.