تجربه چند سال کار، مواردی را به من آموخت که فکر می کنم نوشتن آنها در اینجا هم به یادآوری خودم کمک خواهد کرد و هم ممکن است برای دوستی مفید باشد.
این موارد بیشتر در زمینه رفتار حرفهای مدیران است. پشتوانه علمی ندارد و برآمده از تجربه ست، از موارد متعددی به دست آمده و اینگونه نیست که اشاره به فرد خاص یا سازمان خاصی داشته باشد.
اکنون که کم تجربه ام دوست دارم اینها را بنویسم و سالهای آینده دوباره نگاهشان کنم. هم درستی و غلطیشان را بفهمم و هم پایبندی خودم را بسنجم.
تجربه من در رفتار حرفه ای مدیریت باعث شد یک مورد رفتاری پیش از بقیه به چشمم بیاید.
کندی فرآیندها یا کاستیهای نیروی انسانی یا اساساً ماهیت فعالیتها بعضاً سبب میشود که برخی وظایف با سرعت پایینتری نسبت به ذهنیت مدیرعامل یا مدیر ارشد به سرانجام برسد.
مثلاً فرایند سرمایه گذاری خطرپذیر در یک کسب و کار جدید با اعداد و ارقام نسبتاً درشت. در چنین فرآیندی شناخت توانمندیهای تیم مجری و چالشهای مفصل با طرح کسب و کار ارائه شده، نحوه تامین منابع و تنظیم قرارداد مشارکت همگی باید انجام پذیرد. فقط تنظیم قرارداد سرمایه گذاری به تنهایی ممکن است بیش از یک ماه وقت طرفین را بگیرد چون هر طرف به دنبال کسب امتیازات بیشتر در عین حال مراقبت از چالشهای حقوقی آینده است.
شرکت های بزرگ در چنین شرایطی بررسی قرارداد را مشاوره حقوقی خود میسپارند و از آن طرف سرمایهپذیران هم از مشاورین مختلفی ممکن است کمک بگیرند. رفت و برگشت های چند باره متن تفاهم نامه و جلسات طولانی میتواند فرآیند را بیش از حد انتظار طولانی کند.
حالا فرض کنید مدیر ارشد بدون عنایت به این جزئیات هر بار که یکی از مرتبطین پروژه را میبیند، التیماتومی یک هفتهای برای به سرانجام رسیدن قرارداد، شروع همکاری و حتی رشد و موفقیت کسب و کار جدید میدهد و این مسئله به طور مداوم تکرار می شود.
دادن اولتیماتومهای مداوم به هر کسی که به گونهای به پروژه مرتبط است نه تنها منجر به پیشبرد سریعتر پروژه نمیشود، بلکه اعتبار مدیر و انجام پروژه در زمان مقرر را نیز لکه دار میکند.
این رفتار چند نتیجه به همراه دارد اولاً نشان می دهد که مدیر ارشد از جزئیات برخی فرآیندها آگاه نیست و نسبت به چگونگی انجام آنها دانش کمی دارد که مستقیما ارشدیت او را نسبت به کارکنان زیر سوال میبرد. لازم نیست مدیر ارشد بر همه چیز آگاه باشد. اما میتواند سیاست بهتری به خرج دهد.
دوم آنکه این اولتیماتوم های پشت سر هم و عدم تحقق آنها عملاً اعتبار مدیر ارشد را زیر سوال میبرد ممکن است در لایه های پایین تر دیگر اولتیماتوم ها جدی گرفته نشود و حتی جدیت لازم برای پیشبرد وظایف در همان زمان منطقی هم از بین برود.