چند وقتی میشه وارد حوزه کسب و کار شدم به عنوان فروشنده و بازاریاب، داستان از اونجایی شروع شد که فهمیدم ساختارهای ذهنی من محکمتر از تمام ایدههای اثبات شده یا نشده دنیا است؛ من به تنهایی خودم رو محور قرار می دادم به سمت بزرگ ترین انتقاد های تاریخ از ابتدایی ترین افکار بشر و درک پارادوکس های طلایی ذهن که سالیان سال ذهن این جنبنده را درگیر کرده میرفتم.
اما در این بین شاید نیازی به درک نیست؛ شاید نباید همه چیز را درک کرد؛ دنیای امروز ما غرق در پارادوکس است؛ گاهی نفهمیدن بهتر است از عقب ماندن، آره عقب موندن میدونید دلیلش چیه؟
چون شما هیچ وقت نمیتونید یک تناقض رو تمام و کمال حل کنید. پس حرکت نمیکنید و وقتتون رو در پی یک ناجی، یک علم بی نهایت، یک تفکر سیستمی، یک شاه راه ابریشم، یک...
آره یک فکر بی نقض ما به دنبال این هستیم. برای رهایی باید رها کرد. خنده حضار از کلیشهای بودن جمله
ی لحظه واستین فقط به ایده های تو سرتون دقت کنید هیچ کدومشون رو اجرا نمیکنید که رواشناسا میگن دلیلش عدم امنیته به نظرم این دروغه وگرنه خیلی ها در شرایط عدم امنیت با ایمان کامل کارهایی رو انجام میدن که میدونن ممکنه اون ها رو از بین ببره.
دلیلش پارادوکس حل نشده است.