ویرگول
ورودثبت نام
Amirreza
Amirreza
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

اهداف سیستمی


همۀ ما در طول زندگی، با موضوعی به نام "هدف" سر و کله زده ایم. اینکه هدف من در زندگی چیست؟ می خواهم به چه برسم؟ آیا هدف درستی دارم؟

هدف!
هدف!

گاهی ناخودآگاه برای خودمان اهدافی در نظر گرفته ایم و به آنها دست یافته ایم. گاهی نیز اهدافی برای خودمان معین کرده ایم ولی به آنها نرسیده ایم! همگی از مشاوران و روان شناسان شنیده ایم که باید اهداف مشخصی داشته باشیم. حتی تحقیقات حاکی از این است که به تحریر در آوردن و "نوشتن" اهداف، پیمودن نیمی از مسیر رسیدن به آنهاست. اغلبِ مردم می خواهند پولدار شوند؛ شغلی دست و پا کنند و ثروتمند شوند؛ سوار ماشین های گران قیمت شوند. شب ها سر بر بالشتی از پر قو بگذارند و در باغِ همچون جنگل خانه شان قدم بزنند. خیلی از دانش آموزان می خواهند در بهترین دانشگاه کشور و در رشته مورد علاقه شان درس بخوانند، دوست دارند جزو بهترین ها باشند. اغلبِ بازیگران دوست دارند به شهرت برسند و محبوبِ همه شوند. دوست دارند بهترین فیلم ها را بازی کنند و همه دنبال کننده آنها باشند. خیلی از ورزشکاران دوست دارند در رشتۀ ورزشی خود مدال طلا بگیرند و بر روی سکوی اول قدم بگذارند.
شاید لطف بزرگی کردم و به جای "همه" از "خیلی" و "اغلب" استفاده کرده ام! فضای مجازی، تاکید زیادی بر روی انتخاب اهداف جاه طلبانه و موفقیت های یک شبه افراد دارد. کلیپ های یک دقیقه ای یا دو دقیقه ای که برشی از زندگی یک فرد موفق را نشان می دهند همگی این توهم ذهنی را برای ما ایجاد کرده اند که «اگر می خواهی به اهدافت دست یابی؛ تا می توانی باید بزرگ ترینش را انتخاب کنی» در آن دو دقیقه، تنها شاهد دو چیز هستیم:
1. کسی که اهدافِ بزرگی داشته
2. کسی که چون اهداف بزرگی داشته به اهدافش رسیده
ولی آیا از روندی که این فرد طی کرده تا به این موفقیت دست پیدا کند آگاهی داریم؟ خیر. این ستمی است که این کلیپ های به ظاهر انگیزشی اما تخدیر کننده (!) در حق ما می کنند. یعنی جا به جایی تمرکز ما از روی «فرایند و پروسۀ رسیدن به هدف» به «انتخاب اهدافِ بزرگ و درواقع دست نیافتنی»
خیلی از مشاورین درسی و مالی هم می گویند؛ به هدفت فکر کن؛ خودت را در روپوش سفید ببین، تصویر سازی کن؛ فکر کن در حالِ رانندگی در اتومبیل دلخواهت هستی؛ فکر کن در حال نگاه کردن به منظره شهر از پنجره خانه ات هستی. گوشمان از این حرف ها پر است. همگی این حرف ها را شنیده ایم و صد البته، تاثیراتِ آنها را هم دیده ایم. خیلی از ما اهداف مشترکی داریم؛ فکر می کنید از چند هزار نفر شرکت کننده کنکور چند نفر می خواهند تک رقمی شوند؟ یا چند نفر می خواهند به شهرت برسند؟ یا چند نفر می خواهند مدال طلا بگیرند؟
در هر حوزه ای می توان گفت اغلب افراد برای «اول شدن» تلاش میکنند. اما حقیقت این است که از بین این همه خواهانِ «اول شدن» فقط یک نفر اول می شود! پس اهدافِ ما "به تنهایی" عامل موفقیت نیستند.
نکته بعدی این است که دستیابی به یک هدف تنها یک تغییر آنی است. اگر برای کاهش وزن نزد متخصص رفته اید؛ برنامۀ غذایی دریافت کرده اید و هر روز به باشگاه میروید و هدفتان این است که طی دو ماه آینده 5 کیلو کم کنید و عضله بسازید. اگر به هدف خود برسید تنها توانسته اید وزن خود را در آن لحظه یا نهایتاً تا 10 روز بعد متعادل نگه دارید. اما بعد از گذشتن دو ماه از رسیدن به هدفتان می بینید که 7 کیلو اضافه کرده اید! متعجب می شوید و گمان می کنید که بزرگترین شکست زندگی تان را خوردید. در صورتی که اهداف چیزی نیستند که شما به آن نیاز دارید؛ بلکه عادت های درست است که باید واردِ زندگی تان شود. آن چیزی که به شما کمک خواهد کرد تا این هدف را در وجودتان حفظ کنید این است که به سیستمِ کاهش وزن و متعادل نگه داشتن وزنتان پایبند باشید؛ نه اینکه صرفا اهداف بزرگی را نشانه بگیرید!
اگر همیشه اتاقتان به هم ریخته است؛ می توانید هدفی تعیین کنید و ظرف 3 ساعت، اتاقی تمیز داشته باشید. اما آنچه شما نیاز دارید این است که عادت هایی که موجب نامنظم شدن اتاقتان می شود را حذف و عادات درست را جایگزین کنید. به طور کلی یک سیستم به وجود بیاورید و روی آن تمرکز کنید تا همیشه اتاق مرتبی داشته باشید.
اهداف بلند مدت، یکی از عوامل موفقیت ما هستند؛ و شاید خیلی کمتر از عوامل دیگر موثر باشند! مهم این است که ما «فرایندِ»رسیدن به هدف را به درستی طی کنیم. پس آیا مشخص کردن اهداف بلند مدت کار اشتباهی است؟ قطعا خیر.
اهداف بلند مدت موجب می شوند که «مسیر حرکت ما مشخص شود» و از بیراهه رفتن تا حدودی جلوگیری شود. اهداف بلند مدت می توانند در «فیلتر کردن تصمیم ها» به یاری مان بیایند. فرض کنید تنها 4 ماه تا کنکور وقت دارید و دوستانتان از شما می خواهند با آنها برای تفریح به بیرون بروید. می توانید بگویید یک شب هزار شب نمی شود و پیشنهادشان را بپذیرید. ولی اگر به هدف بلند مدت تان که موفقیت در کنکور است بیاندیشید؛ با خود می گویید:"من زمانِ محدودی را در اختیار دارم؛ شاید این شیرینی وقت گذرانی با دوستان من را زمین گیر کند؛ از طرفی هنوز کار های زیادی دارم که باید انجام دهم و اگر از برنامه ام عقب بمانم؛ شاید نتوانم با کیفیت کافی برای آزمون آینده آماده شوم." این قدرتِ هدف بلند مدت است که موجب می شود شما تصمیم های خودتان را از فیلترِ هدفتان بگذرانید و به آن تصمیماتی که در خدمتِ هدفتان هست؛ عمل کنید.
پس اهداف بلند مدت ذاتا بد نیستند.بلکه تمرکز روی آنها و توجه نکردن به "سیستمِ" رسیدن به آن کاری به شدت اشتباه است. هدفِ ما از تعیین اهداف "پیروزی" در بازی است؛ اما هدف از ایجاد سیستم، "تداوم" حضور در بازی است.

گاهی اهدافی را انتخاب می کنیم که بیشتر از آنکه بر روی فرایند متمرکز باشند بر روی نتیجه متمرکز اند. با وجود اینکه اهداف به ما جهت می دهند؛ تمرکزشان روی نتیجه است که در کنترل ما نیست. بهتر است اهدافمان را «فرایند محور» انتخاب کنیم. بگذارید دوباره مثالی از کنکور بزنم.
فرض کنیم؛ هدفِ من این است که در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل کنم. می دانم رسیدن به این هدف، نیازمندِ داشتن درصد های بالا و رتبۀ خیلی خوبی است. تا همین جا کافی است؛ پس از اینکه جهت مشخص شد؛ من نیازمند اهدافِ «فرایند محور» هستم. حالا بهتر است تنها تمرکزم روی ازمون های آزمایشی که شرکت میکنم؛ میزان و کیفیت مطالعه ام و میزان تستی که روزانه میزنم باشد. مهم ترین نکته این است که رسیدن اهدافِ فرایند محوری که من برای خودم تعیین می کنم از رسیدنِ به آن هدف بلند مدت هم مهم تر باشد. شاید در طول مسیر آنچه مهم است همین قدم های کوچک است. مهم این است که ما گام بر داریم؛ بالاخره به قله خواهیم رسید.
حال که این اهداف سیستمی یا فرایند محور را مشخص کرده ایم بهتر است تا جایی که می توانیم آنها را کوچک کنیم.

اهداف را به--> دوره و دوره ها را به--> وظایفی تقسیم می کنیم.
مثلا هدفِ شما این است که درصد های بالایی در آزمون آزمایشی کسب کنید؛ ابتدا لازم است این هدف را به دوره هایی بشکنید:
*مدیریت زمان
*تکنیک های تست زنی و رد گزینه ها
*شیوۀ صحیح مطالعه دروس
*الگو یابی در طرز فکر طراحان
*آزمون دادن قبل از آزمون اصلی
خب حالا این دوره ها را به وظایف تقسیم می کنید؛ مثلا برای مدیریت زمان این وظایف را در نظر می گیرید:
*گوش کردن پادکست مشاور دربارۀ تکنیک های مدیریت زمان
*روزانه 5 تست زمان دار
*حل آزمون زمان دارِ 10 سوالی از هر درس در آخر هفته
*تمرین فهمیدن صورت سوال با یکبار خواندن
همۀ این مراحل را برای هر هدف و هر دوره انجام میدهیم؛ با مشخص شدن هدف؛ شروع به انجام دادن وظایف میکنیم. نکته مهم این است که بیش از زمانی که فکر میکنید برای هر دوره وقت در نظر بگیرید؛ پیشرفت مهم تر از سرعت است. اگر دوره را سریع تر به پایان رساندید خیلی خوب است؛ البته به شرطی که تمرکزتان بر روی سرعت نباشد. با در نظر گرفتن زمان بیشتر از آنچه تخمین زده ایم؛ از عقب افتادن جلوگیری می کنیم. عقب افتادن موجب میشود عقربۀ ما در طیف لذت-درد، به سمت درد متمایل شود.

عقب افتادن
عقب افتادن

شاید شما هم تجربه کرده باشید که وقتی تنها بر روی اهداف بلند مدت تمرکز دارید؛ بیشتر بی انگیزه میشوید. یا حتی ممکن است در نیمۀ مسیر از حرکت دست بکشید. حقیقت این است که هرچه دستیابی به اهداف بیشتر طول بکشد؛ با انگیزه ماندن سخت تر میشود و وقتی انگیزه مان تمام می شود؛ اهداف از هم می پاشند.

وقتی تنها دغدغه ات رسیدن به هدف بلند مدتت است!
وقتی تنها دغدغه ات رسیدن به هدف بلند مدتت است!

خبر خوب این است که ما با تعیین دوره ها، برای خودمان اهدافی فرایند محور ترسیم کرده ایم؛ با پایان رسیدن هر دوره به ما میزانِ نسبتاً زیادی از انگیزه برای شروع دوره بعد تزریق خواهد شد.

وقتی اهداف سیستمی داری!
وقتی اهداف سیستمی داری!

در پایان باید بگویم؛ از قدرت اهدافِ سیستمی غافل نشوید. انبوه ترین جنگل ها حاصل جوانه زدنِ بذر های نحیفی هستند که پرورش یافته و درخت شده اند. امیدوارم همیشه زندگی تان سرسبز و اهدافتان سیستمی باشد!

اهداف سیستمیانگیزهکنکوراهداف فرایند محورtwm blogfa com
در جست و جوی گم گشته ای به نام امیررضا... به اینجا هم سر بزن: http://twm.blogfa.com/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید