دبیر انجمن علمی مهندسی صنایع دانشگاهمون بودم و برای معارفه ورودی های جدید قرار بود مراسمی برگزار بشه و همه دانشجوهای جدید و قدیمی و اساتید هم قرار بود بیان. با تیمی که داشتیم، آماده بودیم که مراسم خوبی رو برگزار کنیم.
تا پاسی از شب تو دانشگاه مشغول هماهنگیها و آمادگی سالن بودیم بعدش هم یه سری داستانهای شخصی اتفاق افتاد که واقعا درگیری ذهنی ایجاد کرد برام و تازه هنوز متن سخنرانی و اینکه چی میخوام بگم هم آماده نکرده بودم. تا صبح نشستم پای آماده کردن اینکه چی میخوام بگم و چجوری بگمش.
صبح رفتین سراغ کاراریی که باید انجام میدادیم و دیگه سالن کم کم پر شد و بعد از خوشآمدگوییهایی که انجام دادیم مجری مراسم رو شروع کرد و اولین کسی هم که قرار بود سخنرانی کنه من بودم. استرس و اضطرابم لحظه لحظه بیشتر میشد و ضربان قلبم تندتر و هی با خودم چیزایی که قرار بود بگمو مرور میکردم که یهو مجری مراسم گفت خب دعوت میکنم از دبیر انجمن که چند دقیقهای در خدمتشون باشیم.
یه نفس عمیق کشیدم و پاشدم رفتم سمت سن. دست و پام میلرزید و ورقی که دستم بود کاملا لرزش دستام رو نشون میداد. یه نگاه به جمعیت کردم دیدم چقد زیادن. چقد عجیبه این حس. دوباره یه نفس کشیدم و شروع کردم :
سلام وقت همگی بخیر من فلانی ام دبیرانجمن علمی ...
صدام درنمیومد و کاملا میلرزید. تمام اون چیزایی که میخواستم بگم رو فراموش کردمو هی از روی برگه نگاه میکردم و از رو اون هم نمیدیدم. خیس عرق شده بودم و استرسم هر لحظه بیشتر میشد و با هزار تا سوتی و تپق و اشتباه بلاخره سخنرانی خودمو تموم کردم.
جالبیش اینجاس با بچهها هماهنگ کرده بودم هر وقت سوتی دادم یا یادم رفت بلند دست بزنن تشویقم کنن و اینجوری شد که همه جمعیت موقع سخنرانی من همش در حال دست زدن بودن. یکی از اساتید که کلا جفت دستاش در حالت دست زدن بود که سریع دستو بزنه.
خلاصه اولین سخنرانی من به هر شکلی که بود تموم شد. اما به جای اینکه از این اتفاق بترسم و دیگه سراغش نرم از اینکه این تجربه رو داشتم که صحبت کنم و سوتی بدم و اشتباهی داشته باشم راضی بودم و خوشحال بودم که همچین تجربه ای رو کسب کرده بودم. سعی کردم بیشتر یاد بگیرم و بیشتر خودمو توی موقعیتهای چالشی قرار بدم. دانشمو تو زمینه سخنرانی بیشتر کنم و این تجربه رو به دیگران هم انتقال بدم.
و خداروشکر الان که به خودم نگاه میکنم و میبینم چه تغییراتی داشتم میفهمم چه اون شجاعت اولیه داشتن و شروع کردن و رفتن تو دل کاری چقدر تو بعدا تو زندگی آینده آدما میتونه تغییر ایجاد کنه.
دیدگاهمون به تجربههایی که کسب میکنیم و اتفاقاتی که برامون میوفته خیلی مهمه . زندگی محل یادگیریه. کلاس درسیه که تا آخر عمرت داری یاد میگیری به شرطی که خودت بخوایی.
موفق و سخنران باشید.