حالا که دور اطرافمان پر شده از تکنولوژی و شبکه اجتماعی و دسترسی به هر نقطه و محتوا و فردی، بد نیست یه نگاهی بندازیم و ببینیم توی این مسیر چرا و چطور شد که خیلی از سرویسها دوام نیاوردند؟ چرا بعضی از آنها قویتر شدند؟ چقدر ما از این سرویسها بهینه استفاده میکنیم؟
یکبار ضرر نداره
شاید برای جواب به این سوال بهتره سابقه ما آدمها دیده بشه. واقعیت اینه ما آدمها از روز اول جسارت یا شاید هم بشه گفت علاقه بسیاری به کسب تجربه جدید داشتیم. همین هم دلیل خیلی از کشفیات و دستیابی ما به تکنولوژیها بوده.ما همیشه دنبال چیزهای جدید هستیم تا زندگیمون رو بهتر کنیم و معمولا هم میگیم به یکبار تجربه کردنش میارزه و در کنارش هم بدمون نمیاد خودمون رو به عنوان یه آدم مهم و تاثیر گذار مطرح کنیم و از داستان تجربه خودمون برای بقیه بگیم. همینطوری هم از آتش شروع کردیم به چرخ رسیدیم و بعد موتور بخار و برق و نفت و پنیسیلین و دیدیم که اینا دیگه جوابگوی عطش ما آدمها نیست پس پرواز کردیم و رفتیم سراغ انقلابهای صنعتی و باز هم جلوتر رفتیم دیدیم میتونیم رو کل دنیا تاثیر بگذاریم و از کل دنیا تاثیر بگیریم و شروع کردیم به انقلابهای ارتباطی.
به شیرینی یک سلام
در همین حین که داشتیم چیزهای مختلف رو کشف میکردیم و انقلابهای مختلف رو تجربه میکردیم از بٌعد اجتماعی خودمون هم غافل نشدیم و درک کردیم ارتباط برقرار کردن باعث میشه از تجربههای بقیه استفاده کنیم و زودتر به نتیجه دلخواهمون برسیم. مثل همون اوایل که با نقاشی شروع کردیم و به زبان مشترک رسیدیم حالا نیاز داشتیم به تکنولوژیهای مشترک برسیم تا ارتباطهای گستردهتری رو برقرار کنیم. باز هم از تلگراف شروع کردیم و به تلفن رسیدیم و تلفن رو که اندازه یه آجر بود گذاشتیم تو جیبمون و بهش گفتیم موبایل تا همیشه با همه در ارتباط باشیم و بعد هم یه چیزی اومد که کمتر کسی میدونست چی هست. بهش میگفتن اینترنت و باید از دکهها کارتش رو میخریدیم و با یه سکه قسمت رمز و نام کاربریش رو پاک میکردیم و میزدیم تو کامپیوتر. از همه عجیبتر اون صداهای موقع وصل شدن بود که بیشتر شبیه این بود که میخوایم با فضاییها ارتباط برقرار کنیم و بعد از وصل شدنش کنار غرهای دلنشین خانواده که اون خط رو آزاد کن میخوایم تلفن کنیم یه حس باحالی داشت که میتونستیم با چندنفر غریبه صحبت کنیم و ASL بگیریم و دوست بشیم و با هم صحبت کنیم و نسخهای غلو شده از خودمون ارائه بدیم.
فرصتی برای دیده شدن
مشکل اساسی اون موقع اینترنت تعداد سایتها و محتواهای مفید خیلی خیلی کمش بود. اینقدر کم که همه همدیگه رو میشناختن و سایت راه انداختن و صاحب سایت شدن اینقدر سخت بود که فقط چند نفر این کار رو انجام میدادن و بعد که FrontPage مایکروسافت اومد یکم وضع بهتر شد اما واقعا چیزی به اسم زیبایی بصری وجود نداشت. اون زمان اوج دوران Ask و !YAHOO و MSN بود. در چنین شرایطی محتوای انگلیسی هم به سادگی دردسترس نبود چه برسد به محتوای فارسی. اما طولی نکشید که سایتهای فارسی هم تعدادشون بیشتر شد اما کاملا یکطرفه بودن و بیشترشون هم سازمانی و آدمها فقط بیننده و شنونده بودند و هنوز نمیتونستن خودشون با بقیه ارتباط برقرار کنند که وبلاگها شروع به فعالیت کردند. هیجانزده بودیم از بلاگهای خارجی که توی ایران هم سایتی آمد به اسم پرشین بلاگ که اجازه میداد هر کسی یک صفحه برای خودش داشته باشد و هر چیز که میخواهد روی آن بنویسد. بعد از پرشین بلاگ هم بلاگ اسکای و بلاگفا و پارسی بلاگ و میهن بلاگ و ... حالا همه میتوانستند خیلی ساده و سریع یک صفحه برای خودشون داشته باشند و شروع کنند به نوشتن و ارتباط گرفتن. تقریبا هر کسی که تو اینترنت میرفت یک وبلاگ هم با اسم رسمی و غیر رسمی برای خودش داشت و بهار وبلاگهای فارسی تازه شکوفه داده بود. هدف اصلی وبلاگهای آن زمان بیشتر معرفی خود فرد و آشنایی با افراد دیگر و دوستی بود و بیشتر افراد نمیدانستند چه چیزی باید بنویسند یا محتوای خاصی برای ارائه نداشتند. مثلا از فراغ یار مینوشتند و گریه و زاری و در نهایت هم مخاطبین زیر پست کامنت میگذاشتند که «دلگیر شدم. دوست من وبلاگ خوبی داری. به وبلاگ منم سری بزن؛» آن زمان اکثر وبلاگها به روزنگاری افراد و گذاشتن شعر و نگارش احساساتشان خلاصه میشد. به همین خاطر هم نسل جدیدی از بسترهای ارتباطی روی وب به وجود آمد.
زمستان وبلاگهای نسل قدیم
اگر پیامرسانها رو کنار بگذاریم تقریبا از سال 2005 به بعد نسل شبکههای اجتماعی محتوا محور شروع به فعالیت کردن. شبکههایی مثل اورکات، فرندفید، توییتر، فیس بوک و غیره که هدفشون ایجاد یه پروفایل کاربری و برقراری ارتباط بین کاربران از طریق علایق و دوستهای مشترک بود. در واقع چیزی که آدمها با وبلاگهاشون ساخته بودن رو تحت سرویسهایی خیلی بهتر و راحتتر در دسترسشون ایجاد کرده بودند. هر چقدر شبکههای اجتماعی بیشتر جا میافتادن آدمها هم احساس نیازشون به داشتن وبلاگهای شخصی برای معرفی خودشون و برقراری ارتباط و دوستی کمتر میشد. به عبارت دیگه سایتها و سرویسهای تخصصی برای همین نیازها فراهم شده بود و با پیشرفته شدن موبایلها و اومدن همه این سرویسها روی موبایل و دسترسی آسونتر دیگه کمتر کسی سمت وبلاگها رفت. اینطور شد که وبلاگها از رونق افتادند و به شکلی فراموش شدند. با اومدن سرویسهای مدیریت محتوا مثل وردپرس، افرادی هم که دوست داشتند یا میتوانستند محتوای مناسبی تولید کنند ترجیح میدادند روی دامنه شخصی و وبسایت شخصی خودشون این کار رو انجام بدن تا هم از تبلیغات وبلاگها در امان باشند هم ترافیک رو برای خودشون نگهدارند.
کلید طلایی محتوای ارزشمند
حالا چندسالی هست از تب و تاب و هیجان کاذب شبکههای اجتماعی کاسته شده. بسیاری از شبکههای اجتماعی تخصصی شدهاند و معمولا محتوای اختصاصی یا طیف خاصی از افراد در آنها فعالیت میکنند. فرهنگ استفاده از آنها ارتقا پیدا کرده و تجربههای افراد بیشتر شده و همین موضوع هم باعث بالاتر رفتن سطح توقعها شده. بسیاری از ما به خوبی ارزش یک محتوای خوب را درک کردهایم و حاضر هستیم تا برای دسترسی به این محتوا هزینه کنیم. اما تخصصی شدن شبکههای اجتماعی حول یک موضوع خاص یا کوتاه نگاریها در شبکههای اجتماعی باعث ایجاد یک خلاء شده و بار دیگر این فرصت را برای وبلاگها ایجاد کرده تا خودی نشان دهند. برای رفع این خلاء معمولا کاربرها با ساخت یک صفحه شخصی اما با گستره موضوعی تحت کنترل خودشان میتوانند محتواهای طولانیتر و خارج از طیف موضوعی خاصی را در وبلاگشان منتشر کنند و به لطف ارتباطهایی که حالا در وبلاگهای نسل جدید مثل ویرگول نیز نهادینه شده و به گونهای آنها را تبدیل به شبکههای اجتماعی دیگری کرده با دوستان خود به اشتراک بگذارند و به اصطلاح در تایملاین دوستان و دنبالکنندههای خود محتوایشان را به اشتراک بگذارند.
اما تفاوت اصلی نگارشهای جدید وبلاگها را شاید باید در بلوغ نگارنده ها و محتوای آنها دانست. بلاگرها با توجه به تجربیاتی که کسب کردند و نمونههای موفق و شکست خوردهای که دیدند به خوبی میدانند که دیگر هر محتوایی به سادگی قادر به جذب مخاطبان نیست و برای این موضوع نیاز است تا زمان بیشتری صرف کنند تا محتوایی ارزشمندتری تولید کنند. محتوایی که شاید در حال حاضر راز اصلی بقای دوباره وبلاگها و خون تازه در رگهای وبلاگ نویسی باشد. محتوایی که حالا میدانند توسط هر کسی میتواند نقد شود و بازخورد آنها میتواند تا مدتها به اعتبار آنها بیافزاید یا از آن بکاهد. به همین خاطر حساسیت بیشتری روی محتوا نشان میدهند و سعی میکنند محتوای باکیفیتتری تولید کنند.
محتوایی که علاوه بر کسب اعتبار برای نویسنده آن میتواند باعث رونق وبلاگها شود تا جایی که دیگر نشود به سادگی آنها را از چرخه شبکههای مهم و تاثیرگذار کنار گذاشت و تا مدتها باعث بقای وبلاگها شود.